فهم رابطه معنادار بین خودکشی و معرفت حاکم بر شیوه زیست در هر دورانی که سوژه در آن اراده خود را معطوف به نیستی و خودکشی می کند، بسیار مهم است. به عبارت دیگر هر چند به ظاهر و از منظر روانکاوانه خودکشی عملی فردگرایانه و اراده گرایانه محسوب میشود، اما این گزاره خالی از اشکال نیست. چرا که انسان موجودی برساخته شیوه زیست در هر دورانی است و این معرفت حاکم در هر دوره است که او را خلق می کند. در اینجا او نه مخلوق خدا بلکه فرزند جامعه و از بستان فکری دوران تغذیه میکند و در پارهای زمانها شیوه زیست با ایجاد تنگناهای مادی و فکری سوژه را به مسیری بنبست هدایت میکند تا بهترین مشوق او برای بریدن از خویشتن باشد.
بنابراین هر چند ظاهرا و به لحاظ لغوی خودکشی نقش عامل فردی را به ذهن ما متبادر میکند، اما به نظر میرسد این عوامل و تعیینهای خارج از فرد است که او را مهیا برای بریدن از هستی خویش و به عبارتی خودکشی میکند.
به عبارت دیگر خودکشی محصول بنبستها و تنگناهای شیوه زیست در هر دورهای است. بنابراین فهم خودکشی نیازمند فهم هستی شناسی و معرفت شناسی حاکم بر شیوه زیست در هر دورهای است که در آن عمل خودکشی انجام میشود.
لقمان قنبری: فهم رابطه معنادار بین خودکشی و معرفت حاکم بر شیوه زیست
با این مقدمه به نظر میرسد خودکشی واژه مناسبی برای سوژهای که عدم و نیستی را بر هستی خویش مقدم میداند، نباشد. من فکر میکنم اگر پیش فرض اثرگذاری نقش تعیینها و وضعیت اولیه در درون هر شیوه زیست را در سوق دادن عامل به عمل خودکشی بپذیریم، در این صورت میتوان گفت هر خودکشی دارای یک « پیش خودکشی» است. و درست در اینجا است که ما با چیزی بنام خودکشی در وضعیت اولیه که یک وضعیت جمعی است مواجه میشویم.
به بیان دیگر خودکشی یک وضعیت اولیه جمعی دارد که مقدم بر خود خودکش فردی یا ثانویه، یعنی عمل به ظاهر اراده گرایانه عامل به پذیرش عدم و مرگ خویش است. در حقیقت پیش خودکشی فضای حاکم بر ذهن سوژه است یعنی امری صرفا بیرونی هم نیست. بلکه در درون ذهن او حک شده است. به بیانی ساده فرد همزمان که در درون وضعیت اولیه است وضعیت اولیه یا همان پیش مرگ نیز در درون ذهن او است و امری تعاملی است که متاسفانه در بیشتر موارد ذهنیت تقدیر گرایانه شبه مذهبی و سنتی و یا بعضا دیدگاههای شبه علمی و تقدیس شده روانکاوانه این تعاملی بین سوژه و وضعیت اولیه یا پیش خودکشی را در بیان دلایل خودکشی لحاظ نمی کنند.
به عبارت دیگر آنها در بیشتر موارد وضعیت اولیه را در نظر نمیآورند و سطح تحلیل خود بر وضعیت نهایی با ثانویه که فرد اقدام به خودکشی میکند میگذارند. همانطور که اشاره شد وضعیت اولیه یک وضعیت اجتماعی است که فرد درون آن وضعیت تعریف میشود و یا هویت مییابد.
رابطه معنادار بین خودکشی و معرفت حاکم بر شیوه زیست
در وضعیت زیست جامعه مدرن و به طور خاص جامعه ایران باید گفت انومیک بودن جامعه و بریدن از زیست جماعت محوری موجب شده است تا نقش وضعیت اولیه یا همان تعیینهای جامعه محتملا بیش از جوامع دیگر در سوق دادن سوژه به خودکشی نقش آفرینی کند. بنابراین ارادهگرای و انسان به مثابه فاعل خودمختار امری کذایی وصرفا لفاظیهای صنعت رسانه وعلوم دانشگاهی وابسته به مراکز قدرت و ثروت هستند.
اگر هم مسامحتآ برای او اراده و اختیاری قائل باشیم این اراده توسط دیواری پیدا و پنهان قدرت مسلط در هر دوران تعریف و بعضا محدود میشود. یعنی اراده شما بە صورت خیلی خوشبینانه در درون دایرهای از پیش تعیین یافتههای نهادهای قدرت و ثروت وبا دستورالعملهای نهاد سیاست و بازار جهت داده میشود. البته منظور این نیست که دایره جبر مقولهای ابدی است. چون همواره امکان رهایی نیز وجود دارد و در اینجا است که مبارزه و تحول معنادار میشود. در هر حال باید پذیرفت که کسی که خودکشی میکند، در ابتدا توسط نظام سیاسی اجتماعی دچار تهی شدگی از خویشتن میشود و بعد اقدام به خودکشی میکند.
لقمان قنبری
همان طور اشاره شد افراد در وضعیت اولیه متاثر از تعیینهای صنعت رسانه و بازار مصرف در حال تبدیل شدن به توده یک شکلی هستند که حتی دامنه اختیار و انتخاب او انگار از پیش تعیین شده است. در نتیجه باید گفت؛ دیگر سوژه ما فاعل خودمختار و گزینش گر مستقل و یا به عبارتی دیگر او سوژه واقعی نیست. بلکه ابژهای است برای مراکز تحقیقاتی و شبه علمی و رواندرمانی و تیمارستانها که سعی میکنند با تجویزهای شبه دینی خود ضمن اینکه فرد را تحت نظارت قرار دهند از مزایای مادی این صنایع پول ساز نیز منتفع شوند. و در ادامه برای بقای خود حتی به صورت شبانهروز در صدد هستند با تاسیس مراکز مشاوره این طرز تلقی را موجب شوند که افراد جامعه نیازمند روان درمانی هستند. غافل از اینکه هدف کسب ثروت است، نه درمان، البته اگر اعتقادی به درمان توسط آنها داشته باشیم.
در هر صورت مطابق آنچه گفته شد انسان فاعل ما در بهترین حالت یک مرده متحرک است و درست به همین خاطر است که معتقدیم خودکشی صرفا یک وضعیت ثانویه نیست بلکه سوژه برای فرار از مرگ در وضعیت اولیه به دامان مرگ در وضعیت ثانویه پناه می برد.