برگردان فارسی مقاله Encyclopedia Iranica Lak Tribe در بارهی: “گویشوران لکی” از: “دانشنامهی ایرانیکا”
نوشته و برگردان: فریبرز همزهای
“گویشوران لکی” از: “دانشنامهی ایرانیکا”
نوشتهای که با نام “ایل لک” در دانشنامهی ایرانیکا آمده است با ویژگیهای نوشتههای دانشنامهای انجام گرفته است. از آنجا که این دانشنامه برای خوانندگان جهانی نوشته شده، زبان آن هم انگلیسی است. دانشنامهها بیشتر دربرگیرندهی آگاهیهای فشرده برای ایجاد یک آشنایی کلی هستند. آنها همچنین برای آغازگران پژوهش سودمند هستند؛ تا بتوانند با بهره گرفتن از کتابنامه و آگاهیهای کلی، پژوهش ژرفانگر خود را پیگیری کنند. از اینرو، این نوشته نیز که در بارهی ایلهای لک در ایرانیکا آمده، خواه ناخواه ساختار اینگونه نوشتهها را خواهد داشت.
برای کسانی که آگاهیهای ژرفتری در باره مردم لک جستجو میکنند، میتوانند به کتاب: “جامعه شناسی هویت گروهی و قومیدر ایران، نمونه: “گویشوران لکی” نگاه کنند. ولی از آنجا که امروزه بیشتر دانشجویان و حتا استادان دانشگاه گرایشی به خواندن کتاب ندارند و تنها به نوشتههای کوتاه اینترتنی خوشنود هستند، این نوشته نیز بیشتر از کتاب نامبرده شناخته شده است. ولی با وجود برگردانهای چندی که از این نوشته انجام گرفته، نیاز دیده شد که به انجام یک ترجمهی بایسته در اینجا تلاش گردد.
در اینجا همچنین تلاش شده تا افزون بر برگردان فارسی خودِ متن، همچنین برخی آگاهیهای اضافی برای خواننده فارسی زبان در زیر نویس این ترجمه آورده شود. جدا از آن، چند تصویر در پیوند با موضوع متن نیز، به برگردان فارسی افزوده شده است.
از آنجا که اصل نوشتار برای کسانی نوشته شده که با زبان انگلیسی آشنایی دارند، کتاب نامبردهی بالا به شیوهی کاملتری برای فارسی زبانان تدوین شده است.
از گذشته پدیدهی ترجمه، یک کارُ پرسش برانگیز و پیچیده در زبان فارسی بوده است. این پیچیدگی و نارسایی، بویژه در ترجمهی متنهای علمیدیده میشود. شوربختانه، زبان فارسی با همه تواناییهایش در شعر، در میدان نثر به آنگونه که باید و شاید گسترش نیافته است. اگر همتی میشد، زبان فارسی این توانایی را دارد که در نثر نیز مانند شعر جایگاهی بلند بیابد.
زبان فارسی زبان توانمند و سادهای است. اگر چه در گذشته این پندار وجود داشته که یک زبان دشوار زبانی بهتر است، تنها ساده بودن یک زبان به زنده ماندن آن یاری میکند. پندار برتری دادن به زبانهای دشوار، در دورانهای ایستایی فرهنگی بیشتر رخ مینماید.در چنین دورانی، نویسندگانی که چیزی برای گفتن ندارند، تنها راهی که برای نمایاندن خود داشتهاند، برای خود نمایی بیشتر در دشوار کردن زبان فارسی سنگ تمام گذاشتند. ولی توانایی زبان فارسی در ساده بودن دستور و شفافیت آن است.
اگر چه وارد کردن واژههای بیگانه از شفافیت آن میکاهد، ولی این، بزرگترین عامل دشوار کردن زبان فارسی نبوده است. بیشتر از آن، برای نمونه وارد شدن دستور زبانهای دیگر، یک زبان را بیهوده دشوار میکند. یک زبان برای نگاهداری سادگی خود میتواند از واژههای زبانهای دیگر بهره بگیرد؛ بدون اینکه خوانش، آهنگ و دستور خود را از دست بدهد. در دوران قاجار که دوران فرود آزاد فرهنگ ایرانی بود، نثر فارسی چنان در هم پاشیده شد که حتا در سنجش با نثر سدههای پیشین هم دستخوش یک دگرگونی شگفت و ناشایست بیشتری گردید. اگر نثر ناصر خسرو با نثر دوران قاجار سنجیده شود، روشن میشود که میرزا بنویسهای این دوران، چه بر سر زبان نثر فارسی آوردهاند.
شوربختانه در افغانستان و تاجیکستان هم، نثر فارسی روزگار بهتری نداشته است. افزون بر آنچه که در گذشته رخ داده، کسی هم در بارهی آسیبهایی که دوران مدرن به زبان نثر کسانی مانند ناصر خسرو و سعدی زده شده، سخن به میان نمیآورد. چه، شگفت اینکه دانشگاهیان هم که دیرزمانی است که نمیاندیشند، به جای آن “فک میکنن” و حتا در متنهای رسمیبجای “را”، “رو” مینویسند. پس شگفت نیست که فراتر از گسترهی ایران، افزون بر زبان اینترنتی،گویش کوچه بازاری “تهرونی” به افغانستان و تاجیکستان هم سرایت کرده است. از سوی دیگر، سازمانهایی مانند “فرهنگستان زبان” که برای نگهداری از زبان فارسی بنیاد نهاده شدهاند، بجز پیشنهاد برای جایگزینی واژههای انگلیسی در میدانهای ساختاری زبان کاری انجام نمیدهند.
گویشوران لکی از: دانشنامهی ایرانیکا نوشته و برگردان فارسی از فریبرز همزهای
کارهایی که در چند سدهی پیش در راستای ترجمهی ادبیات باخترزمین انجام شده، خود داستان دیگری دارد. برکناری دشواری و نارساییها در ترجمه از زبانهای اروپایی و به زبانهای اروپایی، نیاز به تلاشی سترگ داشته که کشورهای فارسی زبان از آن برخوردار نبودهاند.
در زمان کنونی نیز، آسیب اینترنت تنها در راستای ایجاد توهم دانایی و میدان دروغ پردازی و مغزشویی و بیماری و وابستگی کلی نبوده است. ولی در میدان هنر و ادبیات و زبان نیز، آسیبهای گوناگون مدرنیته، ویژهی کشورهای خاورزمین نیست و پدیدهای جهانی است. امروزه که گوگل هم به ترجمهی فارسی میپردازد، این نیز سبب ایجاد زبانی شده که خواه نا خواه آن هم در آیندهی زبان فارسی، ردپای شگفتی را برجای خواهد گذاشت. هر چند هم این ترجمهها نامناسب باشند، نسل ساده جویان را به سویی خواهد کشاند که به نثر زبان فارسی بیشتر از گذشته آسیب خواهد زد.
به دلیلهایی از اینگونه، نگارنده تا کنون از برگردان فارسی نوشتههای خود در زبانهای اروپایی جلوگیری کرده است. ولی وجود ترجمه های ناکارآمد از این مقاله، انجام یک برگردان کم و بیش نزدیک به اصل را ناگزیر کرد.
برگردان فارسی مقاله Encyclopedia Iranica Lak Tribe
لک [1] (Lak or Lakk) یک نام قومیاست که به شمار بزرگی از مردمیداده شده که در گسترهی فراخی در کشور کنونی ایران زندگی میکنند. ریشهی نام “لک” گویا به واژهای در زبان فارسی به معنی “صدهزار” باز میگردد؛ که شمار خانوارهای نخستینی را نشان میدهد که یک کنفدراسیون ایلی کوچنشین را میساختند (شیروانی، ص. 522؛ مردوخ، ج. 1، ص. 109)[2] یکی از کهنترین گزارشها در بارهی “لکها” را در کتاب تاریخ کردستان، نوشتهی شرف الدین خان بدلیسی (وفات در سال 1012 هجری برابر با 4 – 1603 میلادی) میتوان یافت. در این کتاب، سخن در بارهی این مردم، همه جا در پیوند با کردان ایران آمده است (برای نمونه: بدلیسی، ص. 418 و ص. 424). در آنجا همچنین همیشه نام “لک”، همراه با نام “زند” آمده که مهمترین ایل لک شمرده میشود. مینورسکی میگوید نشانههای تاریخی برآنند که ایلهای لک از سرزمینهای شمالیتر به جایگاه کنونی شان آمدهاند (Minorky, Lak, p.1616)[3]. در آن صورت ، پدیدار شدن هویت “لکی” به عنون یک هویت قومی[4] بایستی پیامد آمیختن فرهنگی و نژادی میان ایلهای لک و دیگر مردم سرزمین کنونی شان رخ داده باشد.
از دیدگاه فرهنگی، لکها با همسایگان خود همانندیهای فراوان دارند. برای همین، چه بسا با آنها و بویژه با لرها در جنوب و خاور سرزمینشان یکی انگاشته شوند. با وجود این، مهمترین “نشان قومی”[5] مردم لک، همانا زبان آنهاست که با زبان لری تفاوتهای بسیاری دارد. شماری از جهانگردان و همچنین مردم ناظربومی[6] کوشیدهاند تا به تفاوتهای بدنی وچهرهی میان این دوگروه قومیبپردازند. لکها در کل به زیبایی بدنی شناخته میشوند. ادموندز حتا تلاش کرده است تا تفاوتهای بدنی میان این دو قوم را بنمایاند و بر آن است که لکهای اندامیبلندتر، رنگ چهرهی روشنتر و بینیهای عقابی دارند و زنان ایشان (از دید او) زیباتر هستند(Minorsky, Lur, 822) . فرایا استارک نیز در سفرنامهی خود بارها، به یادآوری زیبایی زنان لک پرداخته است(e.g. Stark, p.19). هنوز هیچگونه مدرکی در دست نیست که نشان بدهد که پرداختن به موضوع تفاوت بدنی بتواند از دیدگاه گفتمانی در بارهی مهاجرت از اعتبار برخوردار باشد.
نام “لک”، که در گذشته برای ایلهایی کوچنشین به کار میرفت، در روند زمان به یک “عنوان قومی”[7] تبدیل شده ؛ که برای شمار بزرگی مردمیبه کار میرود که هم کوچنشینان و هم یکجانشینان را در بر میگیرند.
گسترهی جغرافیایی گویشوران لکی
زیستگاه مردم لک که غیررسمیبه نام “لکستان” شناخته میشود، در گسترهی بزرگی میان زنجیرهی کوههای زاگروس پراکنده است. این گستره، از یک سو از شهر همدان آغاز میشود و تا شمال استان کنونی خوزستان پیش میرود. در گذشته، این گستره در استان پنجم کشوری جای داشت که مرکز اداری آن شهر کرمانشاه بود. بر پایهی بخشبندی کنونی کشوری، مردم لک بخش بزرگی از باشندگان چند استان کشور کنونی ایران را در بر میگیرند: جنوب و باختر استان همدان، خاور استان کرمانشاه، شمال و خاور استان لرستان و خاور استان ایلام. این گستره، از سوی دیگر تا باختر استان چهارمحال پیش میرود ( همزهای، ص. 36) مردوخ میگوید که لکها را میتوان در نزدیکی سنندج، یعنی در اسفندآباد و لیلاخ هم یافت (مردوخ، ص. ج. 1، ص. 109).
گروههای بزرگی از مردم لک، در بخشهای دیگری از ایران و همچنین در عراق و ترکیه وجود دارند. آنها در شماری از بخشهای میان همدان و تهران ساکن هستند که برای نمونه میتوان از قزوین، هشتگرد و دماوند نام برد. افزون بر این، گروههایی را میتوان در استانهای جنوب دریای خزر یافت؛ برای نمونه در منجیل در استان گیلان و در کلاردشت در استان مازندران (بهتویی ص. 99، ص. 106) و یا در دره گز و کلات در استان خراسان (میرنیا، ص. 182). گروههایی هستند که هنوز به زبان لکی سخن میگویند که نشانه کوچ اجباری یا اختیاری ایشان در زمانهای نزدیک به اکنون است. گروههای دیگری در سرزمینهای گوناگون هستند که دیگر به زبان لکی سخن نمیگویند؛ ولی جلوههای دیگری از فرهنگ لکی را نگاه داشتهاند. از این گروه، میتوان از بخش بزرگی از شهروندان سلماس در آذربایجان نام برد که ریشه در لکستان دارند(Shiel, p. 55).
پس از برکناری خاندان زند، بسیاری از پشتیبانان ایشان به کنفدراسیونهای کوچنشین مرکز کشور کنونی ایران پیوستند. شماری از تیرههای ایلهای بختیاری و بویراحمدی و بویژه کنفدراسیون ایلی قشقایی دارای ریشهی لکستانی هستند. آنها هنوز ریشهی لکی خود را به یاد دارند و یا نامهایی در پیوند با لکستان را نگاه داشتهاند (همزهای، از ص.80) رحیمیعثمانی، از سیزده تیرهی لک در میان ایل قشقایی نام میبرد (رحیمیعثمانی، ص. 51).
ایزابل برد که دهههای پایانی سدهی نوزدهم به جهانگردی میپرداخت، دانستنی مهمیدر آن زمان در بارهی ایلهای لک در کرمان را گزارش کرده است. به نوشتهی او، در آن زمان بیشتر از یک هزار خانوار لک در کرمان زندگی میکردند. او از وجود شانزده تیره از این لکها گزارش میدهد .[8] به نوشتهی او: ” لکها نزدیک به صدو پنجاه سال پیش، از فارس به کرمان کوچ کردهاند.” (Bird, p. 428) ما در بارهی آخرین پیکار شاهزاده لطفعلی خان زند و پشتیبانی مردم کرمان از او آگاهی داریم. واکنش آغا محمد خان قاجار پس از گرفتن کرمان بسیار ددمنشانه بود. او دستور داد تا چشمان مردم شهرکرمان را به سبب پشتیبانی از لطفعل خان از کاسه بیرون بیاورند (Syks, II, p. 288 ؛ شیرازی، ص.114 ).[9] زمان گزارش شده از سوی ایزابل برد در بارهی کوچ ایلهای لک به کرمان، کم وبیش با دوران کریم خان همخوانی دارد. پس باید روشن شود که کوچ ایلهای لک از فارس به کرمان، تا چهاندازه با ماجراهای پس از مرگ کریم خان و یا سالهای پایانی زندگی لطفعلی خان زند در پیوند است.
شمار چندی یادداشت از نویسندگان سدهی نوزدهم میلادی در دست داریم که در آنها، از وجود ایلهای لک در ترکیهی کنونی گزارش دادهاند؛ که گویا در آن زمان، به زبانی جدا از کردی شمالی سخن میگفتند.[10] از پژوهشگران کنونی هم، یکی مهرداد ایزدی است که میگوید، ایلهای لک در گسترهای میان آدنا (Adana) و آناتولی مرکزی ( Central Anatolia) پراکندهاند و اکنون به زبان کردی (کرمانجی) یا زبانهای دیگر سخن میگویند(Izady, p. 175). همین نویسنده همچنین در بارهی لکهایی میگوید که در کردستان باختری، میان میان آدیامان (Adiyaman) و روخانه ی جیهان (Ceyhan) زندگی میکنند(Izady, p. 175).
زبان گویشوران لکی
مهمترین “نشان قومی”[11] مردم لک، زبان ایشان است که با نام “لکی” شناخته میشود. بر پایهی پژوهشهای زبانشناختی انجام شده از سوی اسکار مان، مینورسکی ایلهای لک را، جنوبیترین مردم کرد میخواند (Minorsky, “Lak”, p. 616). پس از پژوهشهای اسکار مان تا دوران کنونی هیچ تردیدی در بارهی این سرشت زبان لکی وجود نداشته است. پس از مرگ اسکار مان،[12] همکار او، کارل هندنک، پیگیر پژوهش بر روی آگاهیهای گردآوری شده از سوی او گردید. هر دوی این پژوشگران بر آن بودند که “لکی” یکی از گویشهای کردی است و با لری متفاوت است. از آن زمان تا کنون، هم ی زبانشناسان و دیگر پژوهشگران، لکی را در میان زبانهای ایرانی شمال باختری به شمار میآورند و لری را در میان زبانهای ایرانی جنوب باختری جای میدهند. تنها در دوران کنونی، برخی پژوهشگران این گونه بخشبندی را پرسش برانگیز میدانند.[13] افزون بر این، اسکار مان به درستی در یافته بود که تفاوت میان لکی و دیگر گویشهای کردی جنوبی بسیار کم است (“nur unwesentlich”, Mann, p. xxiii). برای همین، او لکی را همراه با دیگر گویشهای کردی جنوبی، در زیر سرنام[14] یا عنوان “لکی” دسته بندی میکند (Mann, p. xxvii). در لیستی که در سال 1807 میلادی از سوی روسو در کرمانشاه گرد آورده، شماری از ایلهای کرد جنوب، مانند کلهر، مافی، صوفیوند، کرکوکی، جلیلوند و کلیایی را در زیر نام “لکی” آورده است (Rousseau, pp. 85 -98).
دین مردم لک
اکنون بیشتر مردم لک خودشان را شیعه مینامند. شمار بزرگی از ایشان نیز که بیشتر در شهرهای صحنه و نورآباد زندگی میکنند، پیرو آیین عرفانی یارسان یا اهل حق هستند. مینورسکی نوشته که در زمان او، بیشترین شمار مردم لک پیرو آیین یارسان بودند (Minorsy, “Lur”, p. 823). از دیدگاه دینی و پژوهشی این باور را باید در نگاه خود داشت که نخستین پیشوای[15] آیین یارسان یا اهل حق از میان لکها بر خواسته است. باور بر این است که این پیشوای آیینی، در رودخانه ی گاماسیاب ناپدید گردیده است (Hamzeh’ee, 1990, p. 49ff.).
آیینهایی که در میان لکها برگزار میشوند، به گذشتههای ناشناخته باز میگردند. تا همین زمانهای نزدیک، برخی لکها خنجری را که در کنارهی سرچشمهی رود گاماسیاب فرو برده شده بود، به برگزاری آیینی کهن میپرداختند (Hamzeh’ee, forthcoming). از وجود آیینی همانند این، در میان علویان در کردستان شمالی هم گزارش شده است (ُMark Sykes, p. 479).
تاریخ لکستان
کاوشهای باستانشناسی در گنج درهی هرسین نشان میدهد که سرزمین لکها، یکی از گهوارههای زندگی کشاورزی و یکجانشینی بوده است. در اینجا، نشان از یک معماری پیشرفته یافته شده که به نزدیک به ده هزار و پانصد سال پیش باز میگردد (Smith, p. 11ff; Huf, p. 17). لکستان همچنین درون بخش کانونی تمدن ایلام باستان جای داشته است. گمان برده میشود که کاسیها، که دوران دوم تمدن بابل را رهبری میکردند، از همین سرزمین به آنجا رفته باشند. از سوی دیگر پیکرههای برنزی شگفتی که با نام “برنزهای لرستان” شناخته میشوند، چنانچه به کاسیهای یادشده و یا هر تمدن دیگر در پیوند بوده باشند، همگی در شمال باختری لکستان یافته شدهاند (Calmeyer, p. 227). همچنین به باور دیتریش هووف، همین سرزمین برای شناخت شماری از تمدنهای باستانی ایرانی دارای اهمیت است (Huff, p. 16). از دوران اسلامینیز، بازمانده کاخ سرماج در روستایی با همین نام به جا مانده است. در همین جا بوده که فرمانرانی کردان حسنویه برپا گردید. این فرمانرانی بومی[16] در باختر ایران کنونی و شمال میانرودان تا سال 1047 میلادی (439 هجری) کم و بیش مستقل پا برجا بود(Cahen). ابن اثیر از بزرگواری رفتاری و شخصیت، سیاست هوشمندانه و پاکدامنی (پاکی اخلاقی)[17] حسنویه بنیانگذار این خاندان یاد کرده است(Minorsky, Kurd, Kurdistan, p.452).
مهمترین نکته در تاریخ مردم لک، همانا این بوده که ایل زند از میان ایشان برخاسته است. بنیانگذار این خاندان، یعنی کریم خان(79 – 1750 میلادی)، دارای چنان نام نیکویی است که تنها با بهترین فرمانروایان ایران باستان، همسان و سنجش پذیر است (برای نمونه نک: نوایی، بخش 9).
دو تن از پیکارگران انقلابی که در دورانهای پسین از میان مردم لکستان برخاستهاند، یکی یارمحمدخان کرمانشاهی و دیگری خالو قربان هرسینی بودند. یارمحمدخان کرمانشاهی در کنار مشروطه خواهان تبریز به پیکار پرداخت. او در پایان در کرمانشاه هنگام جنگ با فرمانفرما، شاهزاده ی قاجار در سال در 1912 میلادی کشته شد (کشاورز، از ص.209). خالو قربان هرسینی فرمانده ی یگان چریکی میرزا کوچک خان در جنبش جنگل، در دوران پیش از پادشاهی پهلوی در سال 1920 بوده است (فخرایی، ص. 397).
اقتصاد گویشوران لکی
همانگونه که پیش از این آمد، نام “لک” برای ایلهای کوچنشین به کار میرفته( See: Nomadism, Herds and Flocks) که به یک “عنوان قومی” تبدیل گردیده است. ایلهای نخستین لک، گروههای کوچکی بودند که به زندگی نیمه کوچنشینی میپرداختند. آنها در میان زیستگاههای میان درهها و بلندی کوهستان کوچ فصلی انجام میدادند(Hamzeh’ee, 1991, p. 33, p. 76).[18] دامهای اصلی آنها گوسفندان دنبه دار و شمار کمیبز بود. مانند همهی ایلهای کوچنشین ایران باختری، آنها نیز در گرمسیر و سردسیر کشت و کال محدود انجام میدادند. به گزارش رابینو تا آغاز سدهی بیستم میلادی، یکی از درآمدهای اصلی کوچنشینان لک از راه کشت تریاک به دست میآمد. رابینو در سال 1904 میلادی مینویسد: “گفته میشود که تریاک لرستان که دیم کاشته میشود در سنجش با تریاک معمولی (آبی) دارای کیفیت بهتری است. تریاک از سوی ایل کاکاوند ودیگر ایلهای لک در همسایگی کرمانشاه کاشته میشود” (Rabino, p. 23).”
سازمان سیاسی لکها یک شیوهی آمیخته؛[19] بوده؛ اگر چه بیشتر بر پایهی سرزمین استوار بوده است و نه ایل(Bois, Kurd, Kurdistan, p. 471).[20] سازمان اجتماعی کردهای جنوب مانند جافها، به شیوهی ازدواج درون گروهی و بیشتر در درون خاندانها انجام میگرفته است (Barth, p. 139).[21]
در دهههای گذشته، کاهش شتابناک شمار کوچنشینان در ایران، این باور را افزایش میدهد که به زودی زندگی کوچنشینی در ایران ناپدید خواهد شد.
در گذشته، هنگامیکه کوچنشینان یکجانشین میشدند، به زندگی کشاورزی میپرداختند. ولی امروزه آنها یک راست به شهرهای بزرگ کوچ میکنند. در دوران کنونی، لکها در همهی میدانهای اقتصادی در شهرهای بزرگ به کار میپردازند و در برخی میدانهای اقتصادی کم و بیش توانستهاند کنترل محلی را در دست بگیرند. آنها در برخی کارها مانند عمده فروشی و کارهای ساختمانی دست بالا را در شهرهای خود یافتهاند. ولی از سوی دیگر، اقتصاد سنتی خانگی آنها آسیب فراوان دیده و کاهش یافته است. برای همین، بزودی چه بسا حتا گلیم پرآوازهی هرسین هم در خانه ها بافته نشوند.
ما هنوز آماری در بارهی شمار گویشوران لکی نداریم. یک پژوهش از سال 1992 شمار مردم لک را نزدیک به یک و نیم میلیون آورده است(Izady, 9. 175). این آمار برای آن سال کم و بیش درست مینماید. پس اگر این آمار درست باشد، از آنجا که آنها سی تا چهل در صد باشندگان چهار استان را در بر میگیرند، شمار آنها برای سال 2009 میتواند نزدیک به دو میلیون باشد. رحیمیعثمانی نوشته که گویشوران لکی، بیشتر از 65 در صد باشندگان استان لرستان را در بر میگیرند (رحیمیعثمانی، ص. 51).
افزون بر اینها، شمار بسیاری زیستگاههای لک نشین در کشورهای همسایه ایران وجود دارد (نک به بخش های بالا).
ایلهای لک همیشه به جنگاوری شناخته میشدند. در میان ایشان نیز، مانند دیگر ایلهای کوچنشین، جنگاوری به گونههای چندی، بخشی از کنشگریهای اقتصادی آنها بوده است. جوانمیر هماوند که با شمار کمیجنگجو حاکمان قاجار و عثمانی را به ستوه آورده بود، یکی از آخرین یاغیان افسانهای لک است.[22]
فرایا استارک که در دوران نخستین شاه پهلوی در میان لکها سفر میکرد، بارها از جایگاه بالای زنها در میان آنها سخن به میان آورده است. فرایا استارک همچنین داستان زنان جگنجوی لک را یادآور میشود که از سوی مردم ستایش میشدند.
زنان لک، در جنگ مردان خود را همراهی میکردند (محلاتی، ص. 324؛ Stark, . p. 133- 34). گویا این همراهی زنان در جنگ، دارای سنت کهنی در میان این مردم است. این گونه همراهی از جلوههای شگفت آور ایل بزرگ زند نیز بوده است. آمده است که همسر نخست کریم خان، او را در جنگ با افغانها همراهی میکرد (Izady, p. 54).
[1] در زبانهای اروپایی، گاهی با دو K”” آورده شده است که گویا به معنی کوتاه کردن حرف a”” است.
[2] گزارش هایی از ایلهای وابسته به لک مانند ایل هماوند از عراق و ترکیه نیز وجود دارد که بیشترشان زبان لکی را فراموش کردهاند. مردمیبا همین نام در قفقاز نیز زندگی میکنند که به زبان قفقازی سخن میگویند.
[3] مینورسکی این گمانه را بر پایهی نوشته رابینو بیان کرده است که او نیز بر پایهی گزارشی تاریخی میگوید که لکها برای پشتیبانی از اتابکان لرستان به آنجا کوچانده شدند.
[4] Ethnic term.
[5] Ethnic Marker (Fredrick Barth)
[6] Native observers.
[7] Ethnic term.
[8] باید یادآور شد که این شمار از خانوار، برای سدهی نوزدهم میلادی جمعیت بسیار بزرگی شمرده میشود.
[9] آغا محمد خان تهدید کرده بود که در صورت کم بودن حتا یک جفت چشم، چشمان خود ماموران را جایگزین آنها خواهد کرد.
[10] مهمترین گروههای گویشی در کردستان شمالی “زازاکی یا دملی” و “کرماجی” هستند.
[11] Ethnic Marker.
[12] اسکار مان گویا هنگام انجام پژوهش میدانی در کرمانشاه، به یک بیماری مبتلا شد که پس چندی به مرگ او انجامید.
[13] در این بخشبندی برای نمونه، زبان گورانی را مانند فارسی در میان زبان های ایرانی جنوب باختری میشمارند.
[14] General rubric.
[15] شاه خوشین.
[16] Principality.
[17] “His prudent policy and purity of his moral”.
[18] در نسخهی انگلیسی به جای “کوچ عمودی” (Non-horizontal or vertical) “کوچ افقی” یا Horizontal به اشتباه چاپ شده است.
[19] Mixed.
[20] یعنی در این شیوه، همهی مردمیکه در یک زیستگاه زندگی میکنند، چه یکجانشین و چه کوچنشین، درون یک ساختار سیاسی جای دارند. با وجود این، قدرت سیاسی در دست کسانی بود که از توان جنگی و سرکوب برخوردار بودند.
[21] این گونه سازمان اجتماعی، اگر چه بهترین شیوه در پیوند باکوچ نشینی غیر افقی است، ولی همچنین سبب میشده که از ایجاد کنفدراسیونهای بزرگ و دستیابی به توان سیاسی فراسرزمینی جلوگیری شود. فردریک بارد، همین پدیده را عامل اصلی دست نیافتن کردها به توان سیاسی فراسرزمینی میداند.
[22] روشن نیست که از چه رو نویسندگان یا میرزا بنویسها نام “هه مه وه ن ی “hAMEIWAN) را به “احمدوند” ترجمه کردهاند. یا ایل بزرک “هه مه ی وه ن” یا هماوند که در ایران و عراق پراکنده هستند، یکی از جنگجوترین ایلها در سرزمینهای زاگروس بوده است. شمار هماوندیهای عراق، مانند ایران روشن نیست و درگسترهی بزرگی در اقلیم کردستان، میان سلیمانیه و کرکوک پراکنده هستند. از ویژگیهای ایل هماوند، سرکشی و نافرمانی آنها در برابر زورمندان بوده است.
آنها هم در برابر شاهان قاجار و هم سلطانهای عثمانی ایستاده و با آنها پیکار میکردند. برای همین، دولت عثمانی شمار بزرگی از ایشان را به طرابلس لیبی تبعید کرد. ولی بسیاری از آنها، با وجود همهی دشواریهای آن زمان، به سرزمین خود باز گشتند. آنها در زمان استعمار انگلیس در عراق به پیکار با ایشان نیز پرداخته و به همانگونه که با ترکهای ملیگرا در گیر شدند، در زمان کنونی نیز در پیکار با داعش پیشگام بودهاند.
:Bibliography
Sekandar Amānalāhi, Qawm-e Lor: Pažuheši dar bāra-ye payvastagi-e qawmi wa parakandagi-e joḡrāfiāʾi-e Lorhā dar Irān, Tehran, 1991.
Fredrick Barth, Principles of Social Organization in Southern Kurdistan, Oslo, 1953. Šaraf-al-Din Khan Bedlisi, Šaraf-nāma: Tāriḵ-e mofaṣṣal-e Kordestān, Tehran, 1985.
Ḥaydar Behtuʾi, Kord wa parākandagi-e u dar gostara-ye Irān-zamin, Tehran, 1998. Isabella Bird, Journeys in Persia and Kurdistan, London, 1891; new ed., London, 1988.
Th. Bois, “Kurds, Kurdistan: Kurds and Their Country,” in EI2 V, 1986, pp. 438-47; “From 1920 to the Present Day,” pp. 464-70; “Kurdish Society,” pp. 470-79; “Popular and Folk Literature,” pp. 479-86.
Claude Cahen, Ḥasanwayh, in EI2 III, 1971, pp. 258-59.
Peter Calmeyer, Datierbare Bronzen aus Luristan und Kirmanshah, Berlin, 1969; tr. Moḥammad ʿĀṣemi, as Mefraqhā-ye qābel-e tāriḵ-gozāri-e Lorestān wa Kermānšāh, Tehran, 1998.
C. J. Edmunds, “Luristan: Pish-i-Kuh and Bala Gariveh,” Geographical Journal 59, 1922, pp. 335-56, 437-53.
Ebrāhim Faḵrāʾi, Sardār-e jangal: Mirzā Kuček Ḵān, Tehran, 1978.
Mohammad Reza (Fariborz) Hamzeh’ee, The Yaresan: A Sociological, Historical and Religio-Historical Study of a Kurdish Community, Berlin, 1990.
Idem, Land of Revolutions: A Historical and Typological Study of Iranian Social Movement, Göttingen, 1991.
Idem, Jāmeʿa-šenāsi-e howiyat-e goruhi wa qawmi dar Irān: Guyešvarān-e lakki/A Study of Ethnicity in Iran, Case Study: the Lakk, Kermanshah, 2006.
Idem, The Angel Worshippers: A Comparative Study of Three Ancient Religious Communities, forthcoming.
Dietrich Huff, Archaeologische Mitteilungen aus Iran: Harsin, Berlin, 1985.
Ḥamid Izadpanāh, Farhang-e laki, Tehran, 1988. Mehrdad R. Izady, The Kurds: A Concise Hanbook, Washington, D.C., 1992.
Ardašir Kešāvarz, Gord-e Kord: Zendagi-e sardār Yār-Moḥammad Ḵān Kermānšāhi, Kermanshah, 1998.
D. N. Mackenzie, “Kurds, Kurdistan: Language,” in EI2 V, 1986, pp. 479-80. Oskar Mann, Die Mundarten der Lur-Stämme im südwestlichen Persien, Berlin, 1910.
Shaikh Moḥammad Marduḵ Kordestāni, Tāriḵ-e Kord wa Kordestān wa tawābeʿ, yā Tāriḵ-e Marduḵ, 2 vols., Tehran, 1972.
Vladimir Minorsky, “Kurd, Kurdistan: History,” in EI2 V, 1986, pp. 447-64. Idem, “Lak,” in EI2 V, 1986, pp. 616-17.
Idem, “Lur,” in EI2 V, 1986, pp. 821-26.
Sayyed ʿAli Mirniā, Ilhā wa ṭāyefahā-ye ʿašāyeri-e Kord-e Irān: Awżāʿ-e ejtemāʿi, eqteṣādi, farhangi, melli, Tehran, 1990.
Idem, Ilhā wa ṭāyefahā-ye ʿašāyeri-e Ḵorāsān, Tehran, 1999.
ʿAbd-al-Ḥosayn Navāʾi, Karim Ḵān Zand, Tehran, 1969.
Hyacinth Louis Rabino, Report on the Trade of Kermanshah and District for the Year 1903-04, Diplomatic and Consular Reports. Annual Series, no. 3189, London, 1904.
Rostam Khan Raḥimi ʿOṯmāni, Bumiān-e darra-ye Mehrgān, Kermanshah, 1980.
Idem, Farhang-e Laki, Kermanshah, 2009.
J. L. Rousseau, “Extrait de l’itinéraire d’un voyage en Perse par le voie de Bagdad,” in Freiherr von Hammer-Purgstall, ed., Fundgruben des Orients III, Vienna, 1813, pp. 85-98.
Ḥājj Moḥammad-ʿAli Maḥallāti Sayyāḥ, Safar-nāma-ye Ḥājj Sayyāḥ, ed. Ḥamid Sayyāḥ, Tehran, 1981.
J. Shiel, “Notes on a Journey from Tabríz, through Kurdistán, via Ván, Bitlis, Seʾert and Erbil, to Suleímániyeh, in July and August 1836,” Journal of the Royal Geographical Society of London 8, 1838, pp. 54-101.
ʿAli-Reżā Ebn ʿAbd-al-Karim Širāzi, Tāriḵ-e Zandiya: Jānešinān-e Karim Ḵān, ed. Ernst Beer, Tehran, 1986.
Zayn-al-ʿĀbedin Širvāni, Bostān al-siāḥa, ed. ʿAbd-Allāh Mostawfi, Tehran, 1936.
Ph. Smith, ed., Proceedings of the 4th Annual Symposium on Archaeological Researches in Iran, Tehran, 1976.
Moḥammad-ʿAli Solṭāni, Ilāt wa ṭawāyef-e Kermānšāhān, Tehran, 1993.
Freya Stark, Im Tal der Mörder: Eine verbotene Reise in das geheimnisvolle Persien, Munich, 1991.
Mark Sykes, “The Kurdish Tribes of The Ottoman Empire,” Journal of the Royal Anthropological Institute of Great Britain and Ireland 38, 1908, pp. 451-86.
Sir Percy Sykes, A History of Persia, London, 1988.
(Mohammad Reza [Faribors] Hamzeh’ee)
Originally Published: December 31, 2015
Last Updated: December 31, 2015