همیستاد گمانه‌ای در پسروی اجتماعی خاورزمین در پیوند با پدیده‌های تاریخی در رد گمانه‌های ایستایی اقتصادی

همیستاد گمانه‌ای در پسروی اجتماعی خاورزمین در پیوند با پدیده‌های تاریخی در رد گمانه‌های ایستایی اقتصادی

همیستاد گمانه‌ای در پسروی اجتماعی خاورزمین در پیوند با پدیده‌های تاریخی در رد گمانه‌های ایستایی اقتصادی

یادآوری

(دانش ما در باره­‌ی گذشته­‌ی جامعه‌­های بشری، برای دورانی بسیار بلند، برگرفته از کتاب­‌های تاریخی بوده است. این تنها در چند دهه­‌ی گذشته بوده که به یاری رشته­‌هایی مانند باستان شناسی، دانسته­‌های بسیار کم دیگری، به دانش تاریخی پیشین افزوده شده است. نگارنده پس از دهه­­‌ها بررسی، جستجو و اندیشه در یافته است که نگاره­­‌ی ساخته شده از زندگی گذشتگان در دوران­‌های پیش از سرمایه­‌داری تا اندازه‌­ای بسیار، نارسا و  چه بسا حتا نادرست بوده است. ولی باز هم نمی­‌توان گفت که دانسته­‌های تاریخی به یکجا از ارزش تهی می­‌باشند. ولی نمی­‌تواند هیچ گمانی به خود راه دهد که کتاب­‌های تاریخی، اگر هم به درستی و ریزبینانه  بررسی شوند، تنها و تنها می­‌توانند بخش کوچکی از زندگی مردم گذشته را به ما بنمایانند. این تاریخ‌­ها بهررو بیش از هر چیز، آگاهی­‌هایی در باره‌­ی سپاهیان و ایل‌­های اشغالگر، خاندان­‌های حکومتگر و گوشه‌­ای از زندگی سیاسی وجنگ­‌های  آنها را در بر دارند.

از سوی دیگر، زندگی بخش بزرگی از مردم جهان که پراکنده و دور از شهرها و  دور ازکانون‌­های بزرگ حکومتی می‌زیستند، تنها از راه تاریخ شفاهی و در چارچوب زیست­‌بوم‌های فرهنگی از نسلی به نسل دیگر داده می­‌شد.

پژوهشی که در اینجا پیشکش می­‌شود، بر پایه­‌ی گزارش‌­های به جا مانده در باره­‌ی آن دسته از خاندان‌­هایی است که در جایگاهی بوده‌­اند که تاریخ نگارانی را بگمارند تا بخش‌­های ویژه­‌ای از رخدادهای (بویژه جنگی) در پیوند با آنها را بنگارند. دیگر گروه‌­ها، به هر دلیل یا نتوانستند کسی را بگمارند و یا اگر اینکه نگاشته‌­های موجود از میان رفته‌اند.

در دوران پیشاسرمایه­‌داری، بیشینه­‌ی مردم جهان در گروه‌­های کوچک و پراکنده می­‌زیستند و اگر هم پیوندی اقتصادی یا مالی با خاندان­‌های حکومتی بزرگ داشتند زندگی و سرنوشت آنها به کتاب‌­های تاریخی راه نمی­‌یافت. از اینرو کتاب‌­های تاریخی نمی­‌توانند ما را با  زندگی بخش بیشتر مردم جهان در نسل­‌های پیشین آشنا سازند.

زندگی گذشتگان بدانگونه که در کانون­‌های آموزشی سرمایه‌داری به شکل درس تاریخ  به کودکان و جوانان آموخته می‌شود به آن شیوه­‌ی فراگیر وجود نداشته است؛ چه خود کشورهای خاورزمین در درون مرزهای همیشگی به این شیوه‌ی کنونی، خود پدیده­ای ساخته­‌ی فرهنگ استعمار سرمایه‌داری هستند.

کانون­‌های آموزشی سرمایه­‌داری که با گسترش استعمار در سراسر جهان گسترش یافتند، نه تنها نگاره­‌ی درستی از زندگی گذشتگان را به دانش‌­آموزان و دانشجویان نشان نداده، بلکه در همه­‌ی رشته­‌های دانش، پیوند انسان کنونی را از سرشت خردجویانه­‌ی بشری گسسته‌­اند. کانون­‌های آموزشی سرمایه­داری، یکی از مهمترین عامل­ها در ­روند ویرانگرانه‌ی دانش یکسویه­‌نگر امروزی بوده است. به همین سبب این پژوهش بر آن بوده است تا بیشتر به آن دسته از گزارش‌­های تاریخی در باره­‌ی خاورزمین روی بیاورد که روایت‌های رسمی آنها را نادیده گرفته است. در کتاب­‌های تاریخی کانون­‌های آموزشی نامبرده،این گزارش‌­ها به دلیل­ ناسازگاری با روایت­‌های حکومتی در کشورهای نوساخته­‌ی پیرامونی سرمایه­‌داری، در همان چارچوب کوچک  و تنگ در باره‌­ی گروه‌­های قدرتمند نیز، چه بسا  دانسته که به فراموشی سپرده شده‌­اند.

 همه­‌ی فرهنگ­‌های جامعه­‌های بشری در همه حال دارای دگرگونی‌های ویژه­‌ی خود بوده‌اند و مرزهایشان را نیازهای بومی مردمی می­‌ساختند که آن را زندگی می­‌کردند. فرهنگ‌­ها در درون زیست­‌بوم­‌های طبیعی و نیازهای دگرگون شونده به وجود می­‌آمدند و بر آن پایه نیز دگرگون می­‌شدند. پایداری و ماندگاری نسبی یک بخش از فرهنگ مادی و غیر مادی، خواه نا خواه پایداری و ماندگاری نیازهای بومی مردمی می‌­ساخت و شکل می‌­داد که در آن می­‌زیستند. برای همین،این گونه دگرگونی‌های از پیش برنامه­‌ریزی شده که امروز با شعار “پیشرفت” و “توسعه”  زاده‌­ی فرهنگ سرمایه­‌داری و سودجویی و ایجاد نیاز مصنوعی هستند، خواه ناخواه به این شیوه بروز نمی­‌کردند.

واژه‌­های “پیشرفت”، “ایستایی”، “توسعه” و “توسعه نیافتگی” در زبان فارسی در برابر “development”,  “underdevelopment” یا  “stagnation” و مانند این­ها، هدیه­‌ها­ی سرمایه­‌داری به خاورزمین هستند، که هنوز هم در سخنان و شعارهای دولتمردان و رهبران سراسر جهان رخ می­‌نمایند؛ چه، با وجود آسیب­‌هایی که سرمایه­‌داری هم تا اکنون به جهان می‌­زند، هنوز اندیشه و مفهوم مقدس شده­‌ی “پیشرفت”  حتا از سوی جبهه­­‌های منتقد، مانند جبهه‌­ی سوسیالیسم هم به چالش کشیده نشده­ است. گمان نمی‌­رود که پیش از گسترش سرمایه­‌داری این گونه واژه­‌ها و مفهوم‌­ها و استراتژی‌های پشت آنها، به شیوه­‌ی کنونی به کار گرفته می­‌شده‌­اند. افزون بر آن، حتا گمانه‌پردازان ضد سرمایه­‌داری نیز، در همان راستای سرمایه‌داری با این مفهوم‌­ها درگیر شده و به آن باور داشتند؛  چه آنها نیز اندیشه یا پندار “پیشرفت” را از سرمایه­‌داری قرض کرده و با همان  تقدس، آرمان خود ساخته و در باره­‌ی درستی آن گمانی به خود راه نداده­‌اند. آنها نیز زیر همین نام­‌ها، مفهوم‌­ها و یا اندیشه‌­ها، به شیوه­‌ی خودشان برای رسیدن به “پیشرفت”، در همان راستا  و یا در رقابت با سرمایه­‌داری در روند ویرانی زیستگاه­‌های فرهنگی و طبیعی جهان کوتاهی نکردند.

به کارگیری این گونه مفهوم­‌ها در نوشتار کنونی، در هنگام انجام پژوهش‌­هایی بوده که نگارنده در میدان گفتمان توسعه‌‌ی پایدار انجام می­‌داده است. ولی خود همان پژوهش‌­ها  به همراه سال­ها تدریس دانشگاهی در باره­‌ی “توسعه”، نگارنده  را به سوی اندیشه­‌هایی دیگرگونه کشاند.

طرح گمانه­‌ای تاریخ خاورزمین که دهه­ها پیش از سوی نگارنده در پیوند با جنبش­‌های اجتماعی کشیده شد، کم و بیش به طرحی تکمیل شده از گمانه­‌ی ابن خلدون در باره­‌ی ناهمانندی میان فرهنگ­‌های کوچ­‌نشینان و یکجانشینان تبدیل گردید که نخستین بار از سوی نگارنده در پیوند با حنبش‌های اجتماعی پیش کشیده شد.* این ویژگی تاریخی بیگمان پیامدهای گسترده و گوناگونی در زندگی خاورزمین داشته است. همان طرح تکمیل شده‌­ی یادشده در اینجا نیز در پیوند با “توسعه” به کار گرفته شده است.  ولی امروزه نگارنده بر آن است که اگر هم ایستایی اقتصادی را بتوان یکی از پیامد­های روند تاریخ خاورزمین دانست، باز هم تنها می­‌توانسته در باره­‌ی سرنوشت بخش­‌ها و گروه‌های ویژه­‌ای از خاورزمین  درست باشد و نه همه. این­ها نیز گروه­‌های هر چند قدرتمند حکومتی و وابستگان شهرنشین آنها بودند. پیامد پدیده­‌های تاریخی یادشده برای زیستگاه­‌های فرهنگی بومی و مردمی که  دور از کانون­‌های بزرگ حکومتی می‌زیستند،  نمی توانسته به همین شیوه بوده باشد. در آخرین پژوهش نگارنده که آماده­‌ی چاپ است، یک بار دیگر از همین طرح تاریخی برای دیدگاه‌هایی از جنس و سرشت دیگر بهره­ گرفته شده است.

*A Study of Some Millenarian Social Movements in Iran, PhD Desertation, Poona University, 1986.

در پایان یادآور می­‌شود که مقاله­‌ی پایین در سال 1382 در  فصلنامه­‌ی”فرهنگ ایلام” و در سال 1383 در کتاب “بررسی موانع فرهنگی توسعه با نگاه ویژه به استان ایلام” انتشار یافته و برای درج در “ژیان‌گه زاگروس” به ویرایش مفهومی آن نیز پرداخته شده است.)

همیستاد گمانه‌ای در پسروی اجتماعی خاورزمین در پیوند با پدیده‌های تاریخی در رد گمانه‌های ایستایی اقتصادی

پروفسور فریبرز م. ر. همزه‌ای

فصلنامه فرهنگی پژوهشی فرهنگ ایلام، شماره ۱۳ و ۱۴، بهار و تابستان ۱۳۸۲

۱) سر آغاز

 هنگامی که ما برآنیم تا درباره موضوعی چون توسعه­‌ی اقتصادی سخنی به میان بیاوریم، باید در نظر داشته باشیم که چنین گفتمانی دارای بعدهای فراوانی است که چشم‌پوشی از هر یک از آنها، می‌تواند به دریافت درست در این باره آسیب بزرگی برساند. افزون بر این، هنگامی که سخن درباره‌ی گفتمانی به میان می‌آید که دارای پیشینه‌ای کهن است، می‌بایست خواه ناخواه به گونه‌ای باشد که از گزافه‌گویی‌های بی‌پایه دوری نماید. از دیدگاه جامعه شناسی، نه تنها باید به ریشه‌ی  پدیده چشم دوخت، بلکه باید به یاد داشت که نادیده گرفتن حتی یک بخش از آن، می‌تواند پژوهشگر را به بیراهه بکشاند. از اینرو باید به یاد سپرد که موضوع‌هایی مانند توسعه و یا ایستایی اقتصادی، خود نتیجه‌ی روندهایی هستند که در گذشته‌های دور آغاز گردیده‌اند و به همین جهت، هیچ راهکاری هم بدون توجه به چنین گذشته‌ای نمی‌تواند کارآیی لازم را داشته باشد.

در بخش‌های آینده تلاش شده است تا به بیان گمانه‌ای درباره پسروی اجتماعی خاورزمین پرداخته شود که نتیجه‌ی چندین سال کندوکاو در تاریخ خاورزمین می‌باشد. در اینجا تلاش خواهد شد تا نشان داده شود که یکی از مهمترین عامل‌هایی که در ایستایی اجتماعی و اقتصادی ایران اثر گذاشته است، تاریخ شگفت انگیز آن می‌باشد. به راستی این یک بیان محتاطانه برای گمانه‌ای خواهد بود که بر این باور است که پدیده‌های تاریخی، مهمترین و برجسته‌ترین عامل‌هایی بوده‌اند که موجب ایستایی اقتصادی و اجتماعی ایران گردیده‌اند.

این مقاله دارای دو بخش اصلی می‌باشد: در بخش نخست به رد گمانه‌هایی پرداخته شده است که تا به امروز درباره‌ی ایستایی اقتصادی خاورزمین زده شده‌اند. در بخش دوم نیز گمانه‌ی این نگارنده درباره‌ی پیوند میان پدیده‌های تاریخی و ایستایی اقتصادی پیشکش می‌شود.

2) توسعه و توسعه نیافتگی

 “توسعه” به عنوان یک موضوع پژوهشی دارای پیشینه‌ای بسیار دراز است. واژه “توسعه” که اکنون در زبان فارسی به کار برده می‌شود به معنی “وسعت دادن” و “گسترش دادن” است. این واژه را دست اندرکاران ما برای پدیده‌ای به کار می‌برند که در زبان‌های اروپایی با واژه‌های هم وزن و هم سو با آن شناخته می‌شوند. (۲)

در نتیجه واژه‌ی “توسعه” اینک برای یک مفهوم شناخته شده در دانش اجتماعی به کار گرفته می‌شود که دارای بعدهای فراوان می‌باشد. همین چندین لایه بودن مفهوم توسعه و رسیده شدن گفتمان‌های گوناگون گذشته، با عنوان “توسعه پایدار”، امروزه توانسته است بحث‌های گذشته را دگرگون نماید.

معیارهای گذشته، توسعه را با اقتصاد پولی می‌سنجید و در نتیجه میزان‌هایی چون درآمد سرانه کشور، واردات و صادرات ویا بهره‌برداری از تکنولوژی، ملاک پایه‌ای سنجش به شمار می‌آمدند. در میدان گفتمان پایداری، اگر چه اینگونه میزان‌ها نادیده گرفته نمی‌شوند، ولی از دیدگاه‌های بسیار دیگری به مفهوم پایداری توسعه نگریسته می‌شود. از دیدگاه پایداری، کشوری چون عربستان را نمی‌توان توسعه یافته شمرد، اگر چه درآمد سرانه‌ی آن با فروش نفت در مدت دو دهه برابر ژاپن بوده است. و اکنون اگر امکان این وجود داشته باشد که افزون بر بحث‌های اقتصادی به گفتمان‌های بسیاری، در شاخه‌هایی چون آموزش و پرورش، فن‌آوری، مسکن، و وقت آزاد و دیگر بخش‌های از اینگونه بپردازیم، در پایان می‌بایست در برابر این پرسش بایستیم که همه‌ی اینها را برای چه می‌خواهیم؟ برای یافتن پاسخی به اینگونه پرسش‌ها می‌بایستی تنها در میدان فلسفه به کندوکاو بپردازیم و نه در هیچ میدان دیگری.

با این وجود، نگارنده در هیچ کدام از نوشته‌هایی که تا کنون با آنها برخورد نموده، ندیده است که گمانه پردازان توسعه، به دنبال پاسخی فلسفی و اخلاقی نیز گشته باشند. اینگونه می‌نماید که اگر هم چنین تلاشی تا کنون شده باشد به آن اندازه نبوده است که به سادگی بتوان به آن دسترسی پیدا کرد.

از دیدگاه تاریخی “پسروی” هیچگاه امکان پذیر نخواهد بود؛ چرا که نمی‌شود به گذشته بازگشت. در نتيجه واژه پسروی برای روندی به کار گرفته می‌شود که در آن با گذشت زمان از اندازه فعالیت‌های اجتماعی کاسته شود.

با همه‌ی اینها گمانی نباید باشد که پاسخ به پرسش‌های برجسته‌ی فلسفی تنها در میدان گفتمان پایداری انجام پذیر خواهد بود.

ولی شگفتا که در این همه گفتمان که پیرامون توسعه انجام می‌پذیرد، نه تنها در آنها پرس و جویی از دیدگاه فلسفی برای دلیل وجودی توسعه انجام نگرفته است، بلکه حتی تعریفی نیز که به راستی همه‌یا دستکم بیشتر بعدهای زندگی انسان را در برگیرد، وجود ندارد؛ گویی معنی توسعه چنان بر همه روشن است که دیگر نیازی به تعریف آن وجود ندارد؟!؟! دلیل این همه روشنی در جنگل تاریک مفهوم‌ها، این است که بسیاری از اندیشمندان و بیشتر توده‌های مردم جهان، جامعه‌های صنعتی غربی را به عنوان الگوی پیشرفت پذیرفته‌اند و برآنند که دیگران نیز به هر صورت باید بدان برسند. ولی این تصور خود از دیدگاه تاریخی تنها زمان کوتاهی بدون چالش بوده است.

چالش راستین بر این تصور نه از سوی سوسیالیست‌ها، بلکه از سوی اندیشمندانی برخواسته است که در همان جامعه‌های اروپایی زودتر از دیگران به این دریافت مهم رسیده‌اند که الگوی توسعه و نوسازی، سرنوشتی کابوسی را برای نسل‌های آینده به بار خواهد آورد. اگر چه اینان نیز همچنان واژه‌ی “توسعه” را به کار می‌برند، ولی آن را با افزودن مفهوم پایداری دگرگون می‌سازند. با همه‌ی اینها، در میدان گفتمان پایداری، می‌توان پرسش‌های دیگری را پیش کشید، که در آنها دیگر گسترش صنعت و تکنولوژی را نمی‌شود به عنوان تنها میزان سنجش پذیرفت. از همه مهمتر، برای بسیاری، دیگر به هیچ وجه دشوار نبوده است تا دریابند که اگر قرار باشد همه‌ی جهان به اندازه­‌ی باخترزمین برای زمین هزینه داشته باشند، دیگر آینده‌ای برای همه‌ی این کره‌ی بی­همتا نمی‌تواند وجود داشته باشد.

به هر حال از آنجا که این نوشتار بر آن نیست تا به تعریف مفهوم‌هایی بپردازد که در پیوند با توسعه هستند، و همچنین برای جلوگیری از آشفتگی مفهومی، از به کارگیری شکل‌های گوناگون واژه‌ی توسعه، در آن خودداری می‌گردد. به جای آن، دو واژه‌ی کلیدی (تا اندازه‌ای، کمتر مشکل­‌زا) در این پژوهش به کار خواهند رفت؛ یکی “پسروی” و دیگری “ایستایی”.

“ایستایی” واژه‌ای است که سکون و بی حرکتی را بیان می‌کند. با همه‌ی اینها مفهوم ایستایی در بیشتر موردها به راستی جنبه‌ی نسبی دارد و درباره‌ی وجودش به شکل مطلق، حتی از دیدگاه فیزیکی نیز می‌توان تردید نمود. اگر چه در این پژوهش بیشتر از هر چیزی به موضوع ایستایی اقتصادی و اجتماعی پرداخته می‌شود، ولی در اینجا نیز یک ایستایی مطلق نمی‌تواند مورد نظر باشد. در نتیجه با به کار بردن واژه‌ی “ایستایی” در این پژوهش حالتی مورد نظر می‌باشد که در آن فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی به اندازه‌ای کم است که امروزه چیزهای زیادی برای گفتن درباره‌ی آن­ها نداریم.

پدیده‌ی قابل تصور که در تاریخ خاورزمین وجود داشته، یک روند نزولی یا فرودی بوده است که نزدیک به پانزده سده‌ی پیش آغاز گردیده و تا دوره‌ی نوین، در پایان فرمانرانی خاندان قاجار در ایران، ادامه داشت. برای این روند فرودی یا نزولی واژه‌ی “پسروی” به کار گرفته شده است. ولی در این مورد نیز باید در نظر داشت که از دیدگاه تاریخی، “پسروی” هیچگاه امکان پذیر نخواهد بود؛ چرا که نمی‌شود به گذشته بازگشت. در نتیجه، واژه‌ی پسروی برای روندی به کار گرفته شده که در آن با گذشت زمان،از اندازه­‌ی فعالیت‌های گوناگون اجتماعی کاسته می‌شده است.

در کانون سخن این پژوهش، روند یاد شده بالا قرار دارد و در نتیجه با همین واژه “پسروی” شناسانده شده است. ولی واژه­‌ی “ایستایی” به جای، و در پاسخ به مفهوم پیچیده و گنگ “توسعه نیافتگی” در جامعه‌های شرقی به کار گرفته شده که در گمانه‌های داده شده از سوی اندیشه­‌ورزان اروپایی مکرر آمده است. با واژه‌ی “ایستایی” حالتی مورد نظر است که در آن،اندازه‌ی فعالیت‌ها با نوآوری بسیار پایین می‌باشد.

۳) گمانه‌های ایستایی اقتصادی ایران

 در بخش‌های آینده به سه گروه از گمانه‌هایی که تا کنون در باره ایستایی اقتصادی ایران و دیگر کشورهای آسیایی زده شده‌اند، پرداخته می‌شود الف) استبداد شرقی و روش تولید آسیایی ب) اخلاق پروتستانی. پس از عرضه نمودن همه‌ی گمانه‌های زده شده از سوی اندیشمندان اروپایی و آنگاه رد آنها، در بخش چهارم به گمانه‌ی این نگارنده درباره‌ی پسروی اجتماعی ایران و خاورزمین پرداخته می‌شود.

.3-1)  استبداد شرقی و روش تولیدی آسیایی

گمانه‌های گسترده و پردوامی، چون “استبداد شرقی و ایستایی اقتصادی” و “شیوه‌ی تولید آسیایی”، بر پایه‌ی انگاره‌ی (3) ویژه بودن تملک زمین در آسیا، استوار است.

به گفته‌ی مارکس، در این جامعه‌ها، دولت زمیندار اصلی می‌باشد. نیروی سیاسی در رده‌ی ملی، بر پایه‌ی مالکیت خصوصی زمین وجود ندارد؛ ولی زمین مورد بهره‌برداری فردی و گروهی قرار می‌گیرد. هواداران (4) این گمانه، ایران را نمونه­‌ی آشکار شیوه‌ی تولید آسیایی (5) می‌دانند. اندیشه‌پردازان مارکسیست مخالف شیوه‌ی تولید آسیایی که به پیشرفت یکسویه‌ی (6) اجتماعی انسانی باور دارند، گمانه­‌ی بالا را کنار گذاشته و دوره‌های پیش از سرمایه‌داری را به سه دوره‌ی کمونیسم بدوی، برده‌داری و زمینداری بزرگ بخش می‌کنند. از اینرو، خاورشناسان شوروی، تاریخ ایران تا سده‌ی نوزدهم را دارای دو دوره‌ی بزرگ می‌دانند. (دوره‌ی نخستین، از آغاز تا زمان یورش عرب، که از دید آنها دوره‌ی برده داری بوده است) (7). دوره دوم، که از یورش عرب تا سده نوزدهم را در بر می‌گیرد، دوره‌ی زمینداری خوانده است. (8)

برخی دیگر از اندیشمندان پیشنهاد می‌کنند، که در صورتی که نارسایی گمانه‌ی “شيوه‌ی تولید آسیایی” پذیرفته شود، چاره‌ای نیست جز آنکه تنها روش گسترده‌ی تولید در آسیا را یکی از شکل‌های گوناگون زمیندارای بدانیم. (9)

پژوهش ارزشمند آن لمبتون، که در سال ۱۹5۳ به چاپ رسید، چشم انداز روشنی از ساختار زمینداری ایران در سده‌های گذشته را در برابر دیدگان ما قرار می‌دهد. (۱۰) پژوهش‌های او نشان می‌دهند که در همه‌ی سده‌های تاریخ ایران پس از اسلام، سه گونه تملک زمین کشاورزی در ایران وجود داشته است:

  • تملک دولت
  • تملک خصوصی
  • وقف

٣- 1- )مالکیت دولتی

 با وجود آنکه، چهره‌های اصلی زمینداری زمان اشکانیان و ساسانیان، پس از یورش عرب از میان نرفت، يورش‌های دیگر کوچ­‌گرایان و سنت‌های ویژه‌ی آنان موجب گردید، تا بر گستره‌ی زمین‌های دولتی بسیار افزوده گردد.

درست پس از شکست ایران به دست عرب‌­ها، عمربن ابوالخطاب دستور داد، تا زمین‌های پادشاهان ساسانی و نزدیکان آنان، زمین‌های کسانی که در جنگ کشته شده با آنان که از شهر و دیار خودگریخته بودند، مرداب‌ها و همه‌ی سرزمین دیر یزید را، برای دولت (یا خودش) تصرف نمایند (11). از همین راه، فرایند دولتی کردن زمین در زمان خلیفه‌های اموی پیگیری شد. افزون بر این، قانون واگذاری یک پنجم غنیمت جنگی به خلیفه، زمین‌های دولتی را افزایش می‌داد.

خلیفه‌ها همچنین به زور، زمین‌های مردم را از آنان باز ستانده و یا به آنان فشار می‌آوردند، تا زمین‌های خود را بفروشند. برخی از زمینداران نیز، برای اینکه از دست آشوب‌گران و مالیات‌گیران ناراست در امان باشند، بخشی از زمین‌های خود را، برای به دست آوردن پشتیبانی خلیفه‌ها، به ایشان هدیه می‌کردند (12). این تنها زمین نبود که به زور از مردم گرفته می‌شد، بلکه بسیاری از چراگاه‌ها، برای گله‌های فرمانرانان، برای چهار پایان سپاهیان و یا پست و نامه­‌بران و غيره، به دولت واگذار می گردید (13).

تاریخ قم یادآوری می‌کند، در نزدیک نهاوند، در هر روستا یک چراگاه برای چهارپایان و رمه‌های خلیفه نگهداری می‌شد، که از سوی یکی از سرداران عرب تصرف شده بودند (14). چنین سیاستی از سوی خلیفه‌های عباسی و در پایان دوره‌ی آنان، از سوی فرمانرانان محلی نیز پیگیری شد. با وجود این، سنت کوچ گرایان ترک، سبب شد، تا گستره­‌ی زمین‌های دولتی چنان افزایش یابد، که سلطان‌های ترک، خود زمینداران اصلی کشور گردند (15). سنت کوچ‌گرایان سلجوقی چنین بود که همه‌ی زمین‌ها را از آن ایل می‌دانستند و رهبر خود را، نماینده‌ی ایل در چنین تملکی می‌پنداشتند. در نتیجه، هر آنچه را که ایل به ارث می‌برد و یا از دیگران می گرفت، بخشی از ثروت سلطان های سلجوق می­گردید. گسترش این سنت کوچ نشینی به اندازه‌ای بود که حتی کسی مانند محمد غزالی، ناچار بود تا چنین قانون غیر اسلامی را بپذیرد.

۳- 1- ۲) مالکیت خصوصی

با وجود اینکه یورش‌ها و دستیابی‌های کوچ­‌گرایان، اندازه‌ی مالکیت دولتی را افزایش می­داد، در همه حال مالکیت خصوصی اهمیت خود را از دست نداد. یکی از عامل‌هایی که از ناپدید شدن اینگونه مالکیت جلوگیری می‌کرد، اصل اسلامی آن بود. به دلیل‌های گوناگون، در برخی از استان‌ها، مانند فارس، زمین‌هایی که در زمان ساسانیان در دست زمینداران بزرگ بودند، در دوره‌های بعد نیز به همان صورت باقی ماندند. گزارش‌های تاریخی بیانگر آنند، که تا سده‌ی دهم میلادی، بخش بزرگی از این استان همچنان در دست دهقانان بزرگ بود (16). این چنین حالتی تا سده‌ی نهم در استان اصفهان نیز پا برجا بود. اگر در بخش‌های آینده‌ی این مقاله به “دایره‌ی پدیده‌های تاریخی ایران” بنگریم، درمی‌یابیم، که یک گونه قانونمندی در افزایش و کاهش مالکیت خصوصی، در هر یک از دوره‌ها وجود داشته است. در دوره‌ی نخست، یعنی در زمان یورش و کشورگشایی کوچ­گرایان، اندازه‌ی مالکیت خصوصی کاهش می‌یافت، چرا که آنان، بر پایه‌ی سنت ایلی خود، این گونه زمین‌ها را تصرف می‌کردند. در دوره‌ی فرمانرانی آنان، اینگونه مالکیت­‌ها رو به افزایش می‌نهادند. سبب آن بود که در این دوره، مالکیت زمین‌هایی که از سوی پادشاهان به صورت ارثی به سرداران و دیوانیان واگذار می‌گردید، با گذشت زمان شکل خصوص می‌یافت.

۳- 1- ۳) وقف

گونه‌ی دیگر از مالکیت که همراه دو شکل یاد شده بالا در ایران وجود داشته است، بنیاد اسلامی وقف می‌باشد (17). اینها زمین‌هایی هستند که از روی نیکوکاری و به منظور انجام فریضه‌ی دینی واگذار شده‌اند.

وقف را بر دو گونه دانسته‌اند: یکی وقفی که برای کارهای خیریه مانند نگهداری مکان‌های مذهبی، مدرسه‌های دینی و غیره است. گونه‌ی دیگر وقف ملکی می‌باشد که به یک سازمان خیریه واگذار می‌شود، تا درآمد آن را برای بازماندگان کسان معینی و با برای مهاجران، به کار ببرند.

در کل، گستره‌ی همه‌ی گونه‌های مالکیت‌های نامبرده، همواره دستخوش دگرگونی بود. با واگذاری و بخشیدن زمین از سوی فرمانرانان به دیگران، مالکیت دولتی به شکل مالکیت خصوصی در می‌آمد. یا اینکه مالکیت دولتی با بخشش فرمانرانان به وقف تبدیل می‌گردید؛ همان‌گونه که از دوران صفوی گزارش شده است، زمین وقفی ممکن بود از سوی دولت تصرف شود و یا از سوی کسانی به مالکیت خصوصی تبدیل گردد؛ همچنان که مغولان انجام دادند. زمین خصوصی، ممکن بود به دست کوچ گرایان به هنگام یورش‌های‌شان گرفته شود و یا دولت به بهانه‌ای آن را تصرف نماید.

با توجه به آنچه که در بالا درباره‌ی گونه‌های سه گانه‌ی مالکیت در ایران آمده، روشن می‌شود که با وجود اینکه گونه‌ی اصلی مالکیت، همانا گونه‌ی دولتی آن بوده است، گونه‌های دیگر نیز در کنارش وجود داشته‌اند. در نتیجه این تصور برخی اندیشمندان مارکسیست، که می‌پنداشتند هیچ گونه مالکیتی جدا از زمینداری دولتی وجود نداشته است، نمی‌تواند درست باشد.

با این وجود، دیگر پرستش این خواهد بود که چرا مالکیت خصوصی نتوانست به آن اندازه گسترش یابد که شکل اصلی مالکیت بشود؛ به ویژه با توجه به شکل واگذاری زمین که در پایین به آن پرداخته می‌شود، متوجه می‌شویم که گرچه در زمان‌هایی مالکیت خصوصی شکل گسترده‌ای نیز می‌یافت، ولی هیچ گاه فرجه‌ی تبدیل شدن به شکل اصلی مالکیت را نمی‌یافت. از دیدگاه این نگارنده، آنگونه که خواهد آمد، این به دلیل پدیده‌های تاریخی بوده است.

3-2) گمانه‌های اقتصاد آبرسانی

 منتسکو یکی از نخستین اندیشمندان اروپایی بود که در بررسی‌های خود در باره‌ی “استبداد شرقی، بازگشت‌های چندی به زمینه‌های جغرافیایی و آب هوایی سرزمین‌های آسیایی داده است. (18) پس از او، مارکس و انگلس بر اهمیت زمینه‌های جغرافیایی و آب و هوایی، در بازبینی (19) یا کنترل دولت در کار آبرسانی، و یا دفاع و همچنین پدیدار شدن دیوانسالاری تاکید نمودند. آنها بدین نتیجه رسیدند که پایداری استبداد شرقی بدان جهت است که دولت نیازی را که در سرزمین‌های خشک به آبرسانی وجود دارد، برآورده می‌کند. (20)

 به سبب طولانی بودن این مقاله کل محتوای آن در ادامه در قالب فایلPDF برای دانلود آمده است. 

 مقاله  همیستاد گمانه‌ای در پسروی اجتماعی خاورزمین در پیوند با پدیده‌های تاریخی در رد گمانه‌های ایستایی اقتصادی به صورت PDF 

 

کاربرد فرهنگ مردمی در پژوهش‌های علمی با نگاهی به باختر ایران از پرفسور فریبرز همزه‌ای

This post is available: فارسی

دیدگاهتان را بنویسید

This site uses cookies to offer you a better browsing experience. By browsing this website, you agree to our use of cookies.