جایگاه کرماشان در میان تمدنهای آسیای باختری
سیروان: هفته نامه فرهنگی؛ اجتماعی؛ اقتصادی؛ سیاسی شماره ۳۲۵ خرداد1384
پروفسور فریبرز همزهای
(.PHD; Dr. Phil.; PD; Dr. Habil)
یادآوری: همایش بزرگ “کرمانشاه گهوارهی تمدن” که در اردیبهست ماه 1384 برگزار گردید، دستاورد بیشتر از دو سال اندیشه و کار بود که شیوهی پیشین آوردن اجباری بچههای مدرسه برای پرکردن سالن را شکست. این همایش با شرکت پرشور برگزیدگان فرهنگی وعلمی کرمانشاهان، نقطهی عطفی در تلاشهای فرهنگی و علمی در این سرزمین گردید. در موفقیت این همایش نقش مدیریت درست آن را که به عهدهی دکتر عبدالحمید پاپزن بود، باید درشت نوشته شود. در میان همکاران ایشان، نگارنده نیز از آغاز قرار داشت که نام “کرمانشاه گهوارهی تمدن” را برای همایش پیشنهاد نمود. ولی از آنجا که برخی دیگر از همکاران شورا از پذیرش این نام ناخشنود بودند، بر آن شدیم تا برای اثبات این موضوع، رشته مقالههایی را در کوتاهترین مدت نوشت که پشت سر هم برای مدت بلندی در روزنامهی “باختر” انتشار یافت. جدا از نداشتن زمان کافی و به جهت همگانی بودن خوانندگان خواه نا خواه نیاز به یک زبان ساده و ساختار ویژه برای این گونه مقالهها بود. ولی بیشتر از این مقالهها، این موج سقیدی سرهزاران شرکتکنندگان فرهیخته و پرتجربه در هر دو طبقهی سالن بزرگ همایش بود که گواهی برای درستی برگزیدن آن نام شد. در خرداد ماه همان سال1384، هفته نامهی سیروان بر آن شد تا بخشهایی را از آن رشته مقاله در بارهی جایگاه تمدنی کرمانشاه را انتشار دهد. اکنون همان بخشهایی را که هفته نامهی سیروان برگزیده بود، در اینجا آورده میشود. (فریبرز همزهای)
جایگاه کرماشان در میان تمدنهای آسیای باختری
{{اشارهی سیروان: امروزه بسیاری از خود میپرسد که چگونه است که ما برای نمونه در این بخش از کشور، با داشتن آب فراوان، زمینهای زرخیز، استعداد و نیروی انسانی بسیار با ارزش و حتی پول کافی برای بدست آوردن فناوریهای جدید، باز هم ناچاریم نه تنها کالای صنعتی مورد نیاز خود را از کشورهای دیگر تهیه نماییم، بلکه حتی خود کفایی سنتی خود، در بخش کشاورزی را نیز از دست دادهایم؟! پاسخ به این پرسش را نیز همین مردم کوچه و بازار، سالهاست که یافتهاند که خود، در راستای همهی پژوهشیهای انجام شده در سراسر جهان بوده و در یک مفهوم بس ساده ولی بسیار گسترده خوابیده است که همانا فرهنگ است.
به تازگی برخی از کرمانشاهیان که از سویی، به زادگاه خود دلبستگی فراوان دارند و از سوی دیگر، بر این باور خود پای میفشارد که تنها راه رسیدن به پیشرفت اقتصادی، فناوری، علمی، هنری و … با فرهنگ آغاز میشود و بدون بهره برداری همه جانبه از آن، نمیتوان به هیچ کدام از آرمانهای بومی و جهانی خود دست یافت. نگارنده با وجود درگیریهای بسیار کاری در سفری که در پیش دارد، به نگارش چند نکتهی کوتاه دربارهی این باورش بپردازد که: به بنبست رسیدن تلاشهای بسیار ما در چند سدهی گذشته، تنها و تنها به جهت نادیده گرفتن فرهنگ به عنوان مهمترین اصل و عامل در همهی عرصهها در روند حرکت آنها بوده است. به جهت پیچیده بودن گفتمانهای فرهنگی کانون این نوشتار نیز در معرفی سادهای از اهمیت فرهنگ این بخش از کشور قرار دارد. به امید آنکه اینگونه گفتمانها جدی گرفته شود، تا آغازی باشد، بر پایان تقلید و کژاندیشیها. بیان همین چند نکته نیز در زمانی بسیار تنگ و برای قشرهای خوانندگان بسیار ناهمگون میبایست به صورتی انجام میگرفت که از سویی، از یک گفتار بی پایه و ناروشمند پرهیز شود و از سوی دیگر، برای خوانندگان نیز دشوار و ملالآور نباشد. این مطلب به دلیل طولانی بودن، بخشهایی از آن حذف شده و در عین حال خوانندگانی که میخواهند به بررسی ژرف نگرانهتری در نکتههای این گفتار پردازند، میتوانند برای مطالعه کامل آن به سایت سیروان مراجعه نمایند.}}
کاسیها و تمدن هنرمندانهشان
در اینجا به تمدنی پرداخته میشود که بازماندههای هنر و فرهنگ مادی و غیر مادی آن، هنوز هم شگفتی میآفرینند. سرزمینهای خاوری استان کرمانشاه، با وجود ویران گشتن جنگلها و چشمهزارانش هنوز هم یکی از زیباترین بخشهای ایران شمرده میشود. از دیدگاه تاریخی دشت بزرگی که از شهر کرمانشاه آغاز و تا بلندیها اسدآباد کشیده شده است، زیستگاه تمدنهای بزرگ فراوانی بوده است و بازمانده آنها از دوران ایلامیان، مادها، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان و دوران اسلامی تا به امروز در هر گوشه و کنار یافت میشوند. کانون این دشت گسترده؛ از کوههای «پراو» آغاز و تا کوههای شمال باختری لرستان کشیده شده و امروزه شهرستانهای هرسین و صحنه و کنگاور تا الیشتر و نهاوند، بخشهای مهمی از آن را میسازند. برای اینکه به اهمیت این سرزمین پی برده شود، باید به یافتههای باستانشناسی سال ۱۳4۰ خورشیدی یا ۱۹۹۰ میلادی: در گنج دره توجه کرد. در گنج دره که بر سر راه هرسین به بیستون و درست پیش از رسیدن به شهر هرسین قرار گرفته است، در این سال، به تمدنی بسیار شکوفا، یا یک معماری بسیار پیشرفته برخورد شد که در هشت هزار سال پیش از میلاد مسیح برپا بوده است. یعنی در اینجا، در زمانی فراتر از ده هزار سال پیش، تمدنی به وجود آمده است که تنها نگاهی به معماریش، برای دریافت شكوهش بسنده خواهد بود. حال آنی به این بیندیشید که ما در کجای زمین ایستادهایم. به این موضوع و تمدن دیگری کمی بالاتر از آن باز هم در پایین خواهیم پرداخت. پژوهشهایی هم که به تازگی در همان نزدیکی، در روستای شیخی آباد دینور انجام گرفت، به زیستگاهی به همان دیرینگی نمایان گردید.
افزون بر اینها، تمدن دیگری که همین گستره را، زیستگاه خود ساخته بود، مردمی را بوده است که جلوههای هنری و آیینی خود را، در کارگاههای پرشماری از دینور تا دلفان، به وجود آوردهاند. پیکرههای ساخته شده در این کارگاهها به اندازهای زیبا و پیشرفته هست که در سالهای 5۰ میلادی، غوغایی را در میان هنر دوستان و هنر دزدان اروپا را موجب گردیدند.
چنانکه آنها، حتی زنی به بنام فرایا استارک انگلیسی را به هوس انداخت تا به تنهایی به گشت و تکاپو در کوه و کمرهای ناامن این سرزمین بپردازد. در روند کند و کاوهای خود، استارک حتی به حفاری پرداخته و به گفتهی خودش، بخشی از بافتههای خویش را به موزهی بغداد سپرده و گویا یافتههای اطلاعاتی خود را هم به دولت انگلستان که بر عراق فرمان میراند، پیشکش نمود.
پیکرههای برنزی پیدا شده در این سرزمین، از دیدگاه هنری، گفته میشود که مهمترین و پیشرفتهترین نمونههای دوران برنز در تاریخ بشر میباشد. افزون بر آن، میتوان از فناوری و هنر بکار رفته در آنها دریافت که سازندگان آنها دارای فرهنگ غیر مادی بسیار پیچیده و پیشرفتهای نیز بودهاند. از همه مهمتر این است که این یافته ها، پیوند بسیار استوار میان سازندگان آنها و تمدنهای میانرودان و به ویژه تمدن بابل را به نمایش میگذارند. در آغاز برخی را گمان بر این بود که وجود باز ماندهی تمدنهای میانرودان در این بخش از زاگرس، میتواند در نتیجهی تاراجهای آن تمدنها از سوی کوه نشیان بوده باشد. امروزه نمیتوان به اینگونه گمانه ها باور داشت. چرا که بر پایهی گزارشهای تاریخی و همچنین دانش قوم شناسی نه تنها نباید از وجود چنین پیکرههایی شگفت زده شد، بلکه حتی میتوان باور داشت که نه تنها جز این نمیتواند باشد، بلکه همانگونه که پیش از این نیز یادآور گردید، در همین بلندیها است که میباید به دنبال جلوههای فرهنگهای غیر مادی تمدنهای میانرودان گشت. بسیاری نیز این پیکرههای برنزی را با تمدن مردمی در پیوند میدانند که در تاریخ میانرودان، با نام کاسی از آنها یاد شده است. کاسیها گویا از مردمان زاگرس بودند که توانستند دوران دوم تمدن بابل را رهبری کنند؛ ولی پس از فروپاشی آن تمدن دوباره به سرزمینهای خود بازگشتند. دوران دوم تمدن بابل به رهبری کاسیها را میتوان یکی از مهمترین و شکوفاترین دورانهای تاریخ میانرودان به شمار آورد.
بدبختانه به سبب تاراجهای شبانه و غیر علمی انجام گرفته در حفاریها و پنهان سازی بعدی یافتههای آنها، ما بسیاری از آگاهیهای مهم دربارهی سازندگان این پیکرهها را برای همیشه از دست دادهایم. حتی پژوهشهای روشمندی نیز، بدانگونه که باید و شاید دربارهی خود پیکرهها انجام نپذیرفته است. به همین جهت، نادانستههای کنونی ما، بسیار بیشتر از دانستههای ما در بارهی سازندگان این پیکرههای برنزی میباشد. در نتیجه به جای پرداختن به گمانههایی که در این مورد زده شدهاند، بهتر است تنها به این بستده کرد که در هر حال پیکرههای برنزی، به تکرار دو نماد اصلی پرداختهاند که هر دو، سرنمادهای همهی تمدنهای میانرودان و ایرانی بودهاند. یکی از نمادها، نقشهایی هستند که یاد آور «گیل گلمش» یاخدای بزرگ میانرودان است. نماد دیگری که تا به امروز برای بیشتر تمدنهای میانرودان و ایرانی به کار گرفته میشده است، همان نقش انسان گونه و یا فرشتههای بالداری میباشد که بالای سر داریوش بزرگ در نقش بیستون و در یا طاق بستان و بسیاری جاهای دیگر نیز یافته میشوند و بسیار پیشتر از این ها نیز، از سوی مردم بابل به کار گرفته می شده است.
بلندی های زاگرس و گهوارهی ده هزار ساله تمدن بشری
در میدان دانش قوم شناسی، باید در دید خود نگاهداشت که ساختار سنتی ایلهای کرد، دارای تفاوتهای پایهای با ساختار ایل های ترک و مغول بوده است. سبب اصلی این تفاوت میتوانسته در دادههای طبیعی زیستگاه کردها در سنجش با آسیای میانه و مغولستان بوده باشد. شکل اصلی کوچ نشینی بیشتر کردها، شکل عمودی و شکل کوچ ایلهای آسیای میانه افقی بوده است.
برای نمونه وجود سرزمین گرمسیر میانرودان در فاصلهی کوتاهی که کوههای سر به فلک کشیدهی زاگروس را در کنار خود دارد، اجازه این را میداده که به بالا و پایین رفتن از این بلندیها، چراگاههای کافی در زمستان و تابستان در دسترس باشد؛ بدون اینکه نیاز به کوچ کردن به سرزمینهای دور دست وجود داشته باشد.
در بکارگیری عنوان گهوارهی تمدن، فرهنگها و تمدنها، همانند کودکانی تصور میشود که در گهوارههایی پرورش میباید. مردم کوچ نشین ما حتی امروز نیز کودکانشان را در درون گهوارگانشان قرار داده و بر اسبان خود گاه به گرمسیر و گاه به سردسیرگاه خود می برند. بر پایهی همیستادهای گمانهای که در دانش قوم شناسی در چند دههی گذشته به پیشرفتهای بسیار بزرگی دست يافتهاند، دیگر نمیتوان پذیرفت که یک قوم، فرهنگ یا تمدنی، در همهی زمانها به همان شکل و اندازه و در یک جایگاه همچنان پابرجا بوده باشد. دانش قوم شناسی امروزی، پیچیدگیهای تودرتوی بسیاری را در روند ساخت و سازهای قومی و فرهنگی کشف نموده و سبب شده است تا بسیاری از گمانههایی که در گذشته ثابت شده انگاشته میشدند، به ناگهان ارزش علمی خود را از دست بدهند. اکنون دیگر روشن گردیده است که فرهنگها جابجا می شوند، آمیخته می شوند، و یا بخشی را نگاهداشته و بخشی را از دست میدهند و… همانگونه که بر کودکی در روند پرورش میگذرد.
دریافت این واقعیت، بسیاری از پایههای ملی گرایی نژاد پرستانه را به کلی سست میسازد: چرا که آنها نیز دیگر نمیتوانند، همانند برخی که با کژفهمی در گذشته میکوشیدند تا با کلید گمانهی دیالکتیک همهی قفلهای رمزدار را باز کنند، به بیان یا تحلیل ساده لوحانهای از انگارههای نژادی و فرهنگی بپردازند. ملی گرایان ترک، هنوز هم تصور می کنند که هر آنچه که امروزه از فرهنگ غیر مادی در میان مرزهای ترکیه کنونی وجود دارد؛ همگی از ترکستان به جا آورده شده است. به همین گونه، دیگر نمیتوان پنداشت که مردمی که در یک سرزمین ….
به سبب طولانی بودن این گفتگو متن کامل مقاله در قالب فایل PDF ویژهی دانلود در ادامه آمده است.
دانلود متن کامل مقاله با ویرایش جدید: جایگاه کرماشان در میان تمدنهای آسیای باختری PDF مجله سیروان: هفته نامه فرهنگی؛ اجتماعی؛ اقتصادی؛ سیاسی؛ شماره ۳۲۵ خرداد 1384
از گفتنیها و دستاوردهای سازمان دانش بومی و فرهنگ شفاهی ایران باختری آگاه شویذ.