آبروی زندگی از دفتر شعر: از کوچههای خاکی سرتپه تا خاک از فریبرز همزهای
آبروی زندگی
“من زبان سرخ کبوترانم
در آغاز ویرانی زمین
و کشتار وحشیانهی سبزجامگان.”
به اطاق کوچکم پناه میبرم
دستهایم را به روی هم مینهم.
آرام در سکوتی به سردی دستهای شب
نواری را توی دستگاه ضبط صوت
میگذارم:
آه
صدای “سیره و ژَرَژ”[۱] بر دارتوتهای صد ساله!
“در این والس پایان ناپذیر آهن و سیم
من به نابودی این دستهای تنها
تن نخواهم داد
که من
فریاد گنجشکانم.”
بر روی تخت خوابم دراز میکشم
و صدای رادیوی همسایه خبرهای تازه را از جدارِ دیوار میگذراند
و هراس مرا از خوابیدن باز میدارد.
“من آرام نخواهم نشست
من سکوت و هراسِ چشمانِ
ماهیانِ دریاهایم.”
طاعون شهوت همه جا را فراگرفته است.
و دریاها میمیرند و گرسنگی بجای درخت سبز میشود
و بمبهای سربی و شیمیایی برادرانم را به خاک میکشند.
“من مرده نیستم که در سکوت بپوسم
من آبروی زندگیم
من وجدانِ طبیعتم.”
دو باره چشمهایم را بهم مینهم.
سرم را بر روی پشتی صندلی تکیه میدهم.
درختهای سبز در جشن پرندگان میرقصند
و “ناهید”[۲] دست در دست “وایو”[۳] در کنار تخته سنگها
به جست و خیز میگذرند
و من چون لالهی وحشی
در میان گندمزاران روستایمان
جوانه خواهم زد.
۱۵ ژوئن ۱۹۸۸
آوگسبورگ
مجموعهی از کوچههای خاکی سرتپه تا خاک از فریبرز همزهای
[۱] گونههای از سهره و کبک به گویش هرسینی
[۲] در استورههای ایرانی ناهید یا آناهیتا فرشتهی آب است.
[۳] وایو فرشتهی باد است.
از دیگر آثار فریبرز همزهای همچنین ببینید؛ رمان فلسفی ، تاریخی و اجتماعی ورچم ا ؛ چشمان ماهیان ؛ شعر بال پرنده