از با میهن بر دوش جلد دو از سری دفتر شعر از میهن آغازین تا تن پسین از فریبرز همزه‌ای

از با میهن بر دوش

سی و دومین دستاورد سازمان دانش بومی و فرهنگ شفاهی ایران باختری

 از میهن آغازین تا تن پسین: 2

 از با میهن بر دوش

 شعر، داستانک و عکاسی

از: فریبرز همزه‌­ای

1401

 از با میهن بر دوش جلد دوم از سری دفتر شعر از میهن آغازین تا تن پسین

برای چه؟!

“میهن” و “تن پسین” دو مفهوم فلسفی هستند که در ادبیات باستانی و استوره­ای  ما اشاره‌­های اندکی به آنها یافت می­‌شود.  البته در باره­‌ی مفهوم نخست، به معنی سرزمینی به نام “ایران” که سرزمین ایرانیان است، در ادبیات حماسی سخن بسیار رفته است که به همان گونه در نوشته­‌های باستانی نیز نمایان شده است. بخش­‌های مهمی از شاهنامه، پیرامون جنگ­‌های میان ایران و توران می­‌چرخد که در رزم­نامه کردی نیز به همین شیوه نمایان می‌­شود. ولی گاه نیز دیده می­‌شود که این مفهوم، از شکل “سرزمین” فراتر رفته و در جلوه­‌ی مادی خود، “خاک” را نیز در بر می­‌گیرد:

نه تابوت باید مرا بر بدن

نه با مومیایی کنیدم کفن

که هر بند پیکرم پس از این

شود بخشی از خاک ایران زمین

وجود چنبن مفهوم­‌هایی در شاهنامه، بسیار شگفت­‌انگیز می­‌نماید.

در ادبیات باستان نیز، اگر چه مفهوم “ایران” مانند شاهنامه، به معنی “وطن” جلوه می­‌کند، ولی چون بیشتر به آن اندیشیده شود، روشن می‌شود که از این مفهوم، پدیده­ای بسیار بیشتر و گسترده­‌تر از “زادگاه” انگاشته شده است. چه بسا که در باره­‌ی روی دیگر این مفهوم، نوشته­‌هایی نیز وجود داشته است که از میان رفته­‌اند. ولی با توجه به این که هر بخشِ سازنده­ی این سرزمین را، فرشته­‌ای نگاهبانی می­‌کند که خودش، تن مادی همان فرشته­ است، پس به­‌هررو، یک مفهوم فلسفی را نیز در درون خود پنهان خواهد داشت.

در ارداویراف نامه آمده است که  “ایران”، همانا “قبله‌­ی­ عالم” است ،که در آن بهترین­‌های همه­‌ی جهان گرد آمده است. در نامه­‌ی تنسر به گشتسب که همه­‌ی جهان توصیف شده ­ است، در باره­‌ی جایگاه ویژه­‌ی” ایران”  آمده است که او “برگزیده‌­ی همه­‌ی دنیا است و از دیگر زمین­‌ها به منزلت سر وناف و کوهان و شکم.” البته این پنداشت ِکشورهای جهان به شکل بخش­‌هایی از بدن انسان، خود جای سخن و اندیشه­‌ی بسیار دارد.

از آن­جا که دو مفهوم “میهن” و “تن پسین”، سال­ها است که مرا درگیر خود کرده‌­اند، امیدوار هستم که اگر مجالی باشد، اندیشه­‌های خود را در این راستا، در نوشتاری بهم تنیده بازگو نمایم. ولی پیش از آن، اینک بر آن شده‌­ام که بدین گونه، این دو مفهوم را نخست به زبان دیگری پس از سده‌­ها، فراپیش نهم؛ چه، درست همین مفهوم­‌ها بودند که مرا وادشتند، تا از لاک تنهایی خود بیرون بیایم و برای نخستین بار، در سال 1370، دفتر شعری را به نام “از کوچه­‌های خاکی سرتپه تا خاک” به چاپ برسانم.

سرنوشت من ،که مرا هر چند گاه به سرزمینی پرتاب می­‌کرد، در من دگرگونی­‌های بسیار به بار آورد که یکی از آنها این بود که مرا به باوری رساند، که  دیگر نمی‌­توانم هنر را سرزمین مقدس و خصوصی خود بپندارم و باید آن را ابزار بیان رسالتی که  یافته‌­ام بکنم.

از با میهن بر دوش

من در شهر کوچک هرسین به دنیا آمدم و هفت سال آغاز زندگی را در آنجا به سر آوردم. پس از آن با خانواده به کرمانشاه کوچ کردیم و در آنجا به دبستان رفتم و دوره­‌ی نخست دبیرستان را در آن شهر انجام دادم. کوچ دیگری مرا به تهران برد و دیپلم خود را به همراه کار روزانه، از یک دبیرستان شبانه در تهران  دریافت کردم و در همان شهر نیز، دوران سربازی را انجام داده و چند سال هم به عنوان حسابدار کار کردم. با کوچی دیگر، از شهر پونای هند سر درآوردم و  در آنجا، دوران تحصیل دانشگاهی را آغاز نمودم. پس از سال­ها زندگی در هند و سفرهایی چند به این سو و آن سوی جهان، در آلمان جاگیر شدم و سال­‌های بسیاری در آن کشور  زیستم. روشن است که چنین سرنوشتی، پیوند من با زمین و جهان را به شکل ویژه‌­ای رنگ کرده است.

در دوران کودکی و نوجوانی، من در دو دنیای ناهمگون می‌­زیستم که به هم، به هیچ­رو نمی­‌خوردند؛ یکی دنیای زشت و نامردمی کوچه­‌های خاکی بود که در آن، بدون چاقو و مشت، کسی دوام نمی­‌آورد؛ که نشانه­‌هایش را بر تن خود هنوز هم دارم.  ولی بسیار دورتر از این دنیا، دنیای پنهانی هنر و ادبیات بودکه تا گذراندن دوره­‌ی نخست دبیرستان  و کوچ به تهران، دنیای مقدس من شمرده می­‌شد.

در تهران در آغاز،  کار و تحصیل توانی برای چیز دیگری نمی­‌گذاشت؛ تا زمانی که با پرویز قدوسی برخورد کردم. پرویز را در کرمانشاه می‌شناختم و هر دو در یک دبیرستان بودیم. او پیش­تر از من، و به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرده بود. پرویز نیز هنر را تنها پناهگاه خود می‌دانست و در این میدان، توانایی­‌های بسیار داشت. درد مشترک و عشق مشترک به هنر، آشنایی دیرینه­‌ی ما را به دوستی ژرفی تبدیل نمود.

ما سال­‌های بسیاری را به گفته­‌ی خودمان، در “خط اصالت” و به پیاده­‌روی­‌های بسیار در خیابان­‌های تهران و نشستن در قهوه­‌خانه‌­ها، همراه با سخن در باره­‌ی موسیقی و هنر و گاهی نیز با آوازخوانی‌­های شبانه در میان کوچه­‌ها گذراندیم؛ که از زیباترین دوران­‌های زندگی  و پاک­‌ترین جلوه­‌های میهن تازه­‌ی ما گردید. ولی سرنوشت، ما را از هم و از میهن تازه یافته، چنان جدا کرد که من به باختر و او به آن سوی دریاها پرتاب شد. رخدادهای بسیاری مرا در سرزمین هند با مفهوم‌­های “تن” و “میهن” آشنا کرد و آنگاه در سال­‌های دیگر در اروپا، به آرامی با جانم در آمیخت و مرا واداشت، تا خود را از لاک دیرینه­­‌ی خود بیرون بکشم و برای نخستین بار، به چاپ کارهای ادبی و فرهنگی خود دست بزنم؛ اگر چه پرویز گویا هنوز هم در همان راستا گام بر می­‌دارد و هنر را برای دل خود نگاه داشته است.

 از با میهن بر دوش

اکنون زمانی بسیار بلند است که در پی نگارش نوشتاری در باره­‌ی دو مفهوم فلسفی  “تن و میهن” و پیوند میان آن­ها هستم. ولی پیش از انجام چنین کاری،  بر آن شدم تا در این راستا، اکنون به فراپیش آوردن غیرمستقیم دو مفهوم “تن و میهن” به زبان ادبی و تصویری بپردازم. از دیدگاه­‌های گوناگون، چنین طرحی، هم دیرینه و کهن است و هم نو و آغازین. یک بخشبندی نانوشته از دوران­‌های پیشین به جا مانده است که در آن دنیای اندیشه از دنیای هنر جدا می­‌شود. با این همه، هر از گاهی کسانی کوشیده‌­اند که اندیشه­‌های فلسفی خود را با ابزارهای ادبی و هنری بیان کنند؛ اگرچه  همچنان هنر را دنیای احساس و فلسفه را دنیای اندیشه پنداشته‌­اند.

گویا این عارفان و صوفیان بودند که گاه به گاه از آمیختن این دو پرهیز نمی­‌کردند و به رگ و ریشه­‌ی پاهای چوبین خون می­‌دمیدند. به پندار من، در دنیای کنونی، دیگر این گونه جدایی ناروا می­‌نماید. برداشت من نیز از فلسفه­ باستان ایرانیان چنان است که بر آن پایه نمی­‌توان این دو را از یکدیگر جدا کرد. در فلسفه­‌ی ایرانی، دنیای مادی پیرامون ما که همان زیستگاه تن ما و دیگر جانداران  است، چنین می‌­نماید که با دنیای معنوی و روانی آمیخته انگاشته می­‌شده  که در جایی، به خرد مینوی می‌­انجامید. اگر چنین باشد، هنر که از سرچشمه­‌های دیگری فراتر از استدلال آب می­‌خورد، با بخش‌­هایی از جهان هستی سروکار دارد که هنوز هم برای اندیشه­‌های سنتی فلسفی ناآشنا هستند.

خودِ مفهوم­‌های “تن و میهن”، اگر چه در دوران باستان ریشه دارند؛ ولی بروزترین رخدادهای جهان نیز با آنها در پیوند هستند. با این همه، فراپیش کشیدن آن به شیوه‌­ای که در این طرح اندیشیده شده، از جای دیگری گرفته نشده واگر هم در جایی انجام گرفته باشد، الگو یا سرچشمه­‌ی این کار نبوده است.

از میهن آغازین تا تن پسین

در این طرح (از میهن آغازین تا تن پسین) که تا کنون  در پنج دفتر گرد آورده شده است، مفهوم “میهنِ تنِ آغازین” به مفهوم “میهنِ تنِ پسین” پیوند  داده می‌­شود. در مسیر این گونه پیوند دادن، تلاش می‌­شود تا با سروده­‌ها،  تصویرها و نقاشی­‌هایی که در کنار یکدیگر جای داده می‌شوند، به نمایاندن پیوند میان “تن و میهنِ مادی” و “تن و میهنِ مینوی” پرداخته  شود.

در دفتر نخست، سروده­‌هایی که در دوران نوجوانی در میهن نخست و یا در باره­‌ی آن سرزمین سروده شده­‌اند، همراه با تصویرهایی هستند که یا در گذشته­‌ی دور، و یا به تازگی گرفته شده‌­اند. از این­رو، جدا از دو سروده که به یاد آن دوران در آلمان نوشته­  شده‌­اند، همگی آنچه در اینجا آورده شده‌­اند، یادگار دوران نوجوانی من هستند.

بسیاری از تصویرهایی را که با نخستین دوربین لوبیتل خود گرفته بودم، در هند گم کردم و چند تصویر مانده از آن دوران را، با تصویرهایی که در دوران­‌های دیگر از کرمانشاه گرفته‌­ام درآمیخته‌­ام تا بتوانم نمونه‌­هایی بسیار کوچک را از فضای همان میهن آغازین را نشان بدهم. سروده‌­های دفترنخست، اگر هم زبان شعری کنونی من نباشند، زبان آن سال­‌های من بوده و نمایان‌گر همان سرزمین در آن دروان است  و باید از این دیدگاه به آن نگریسته شود. در دفتر چهارم و پنجم است که من به زبان شعری کنونی خود می­‌رسم.

آنچه را که تلاش شده تا با زبان ادبی و هنری در این طرح گفته شود، کمتر نیاز به واکاوی شکل بیانی به شیوه­‌ی سنتی دارد؛ و آن شکل بیانی  را به نوشتاری می‌­سپارم که امید است در آینده­‌ی نزدیک پیشکش گردد. ولی بیان فلسفی این مفهوم‌­ها، با بیان هنری آنها یکی نیست؛ بسیاری چیزها هستند که تنها و تنها با زبان هنری می­‌توانند بازگو شوند. از سوی دیگر، خواننده و یا بیننده در یک کار هنری، بسیار بیشتر نقش دارد و باید از خود در آن سرمایه‌­گذاری سنگین کند؛ چه بسیاری از آن، به تنهایی و به یاری واژه­‌ها شناخته نمی‌­شوند. از این رو، اگر در این باره بیشتر نوشته شود، به­‌هیچ رو کار را بهتر نخواهد کرد. ولی امیدوارم کسانی که با این طرح پیوند برقرار می­‌کنند، زمانی نیز به آن نوشتار دسترسی پیدا نمایند.

سروده‌های فریبرز همزه‌ای

اکنون  چندی است که در دنیای دانش، گفتمانی دنبال می­‌شود که  در  کانونش، این پرسش جای گرفته  که  پدیده­ای به نام “بی­طرفی” در کارهای پژوهشی تا چه اندازه می­‌تواند وجود داشته باشد. در دنیای هنری نیز، زیر نفوذ عرفان آسیایی، کسانی مانند جان کَیج آمریکایی کارهای تازه­ای پیشکش کردند که با شعار “زندگی هنر است و هنر زندگی”، گفتمان زیباشناسی هنر را گسترش داده و گرایش عرفانی و فلسفی آن را بیشتر کردند. گردآوری سروده‌­ها  و تصویرهای  گذشته در اینجا، بدانگونه که  من در دوران نوجوانی بودم را نیز، می‌­توان در این راستا دید.

با کمی ریزبینی و اندیشه، چیزهایی را می­‌توان در این تصویرها یافت که شاید بیشتر از خودسروده­‌ها سخن برای گفتن داشته باشند. بهر رو، این یک کار تازه و کهنه است و می­‌تواند کسانی را خوش آید و کسانی را خوش نیاید. ولی من بر این باورم که شعر هنوز هم سرور همه­‌ی هنرهای جهان است؛ اگر چه  در این دوران، شمار کسانی که این دنیا را می­‌شناسند، روز به روز کمتر می‌شود.. دستِ کم، چنانچه همه­‌ی جنبه‌­های هنری و فلسفی را کنار بگذاریم، اگر هم  “تنها صدا باشد که می­‌ماند”، باز هم تا زمانی که تو هستی، من هم هستم.

فریبرز همزه­‌ای 

فروردین 1393 کرمانشاه 

This post is available: فارسی

دیدگاهتان را بنویسید

This site uses cookies to offer you a better browsing experience. By browsing this website, you agree to our use of cookies.