فصلنامه جامعهشناسی ریاضی ؛ این فصلنامه با همكاري دانشگاه رازي منتشر ميشود.
فصلنامه جامعهشناسی ریاضی
سخن سردبیر
واقعیت هایی هستند که با نادیده گرفتنشان از بین نمیروند. زمانی هر «فرد» با «فرد» یا «افراد» دیگر در رقابت بود یا رقابت سالم و درست پیش میرفت و آنها را به نقاط اوج و پرتاب میرساند و یا خروجی آن ناکامی و شکست بود. اما حداقل میشد آغاز و پایانی برای رقابت در نظر گرفت، برای آن روشهایی تعریف کرد و در نهایت احساس خود را به صورت فیزیکی یا زبانی بر سر رقیب خود خالی کرد. در پی آن روزهایی آمدند که مانیفستها مد شدند و ما فکر کردیم دیگر رقابت معنایی ندارد.
حداقل در دیالوگ ادعای این را داشتیم که هر کس باید مسیر خود را برود، بدون این که کاری به کار بقیه داشته باشد. اما چه کسی میتواند بگوید چه بر سرمان آمد؟ جز این که حالا با چیزهایی رقابت میکنیم که قابل لمس نیستند و نمیتوانیم موجودیت و هویت آنها را به طور واضح و روشن، تعریف و تحلیل کنیم؟ رقابتهایی که نه میدانیم چه زمانی آغاز شدهاند و نه چشماندازی برای پایان آنها داریم.
یکی از این نوع رقیبها «کلمات» هستند شاید بهتر است بگویم مهمترین آنها یک «کلمه» است یک «واژه»، واژه ای که سالهاست نتوانستهام در این نبرد نابرابر، او را به گوشه رینگ بکشانم و دخلش را بیاورم. این رقیب، قلمروی خودش را تا جایی گسترانده که ترس از آن، در تک تک سلولهایم نهادینه شده است.
واژهای که در تمام این سالها خود را به مثابه قدرتی بیچون و چرا، عرضه کرده و رقیب بلامنازع بوده است. واژه «زبل بودن».
زبل بودن همیشه برایم آنقدر دست نیافتنی بوده که توانایی چشم دوختن به چشمهایش و پرداخت به آن فقط در این قالب میتوانست بگنجد. آن زمان که در وضعیت نامناسب ،مالی تقاضای نوشتن مقاله برای کسی را رد کردم؛ به چشمانم زل زد و گفت اگه زبل ،بودی این مانیفستهای کهنه و وفادارانه به علم رو کنار میگذاشتی و دقت میکردی در این موقعیت چی به نفعته. وقتی دوستم از همکلاسیاش که با گرفتن پول و امتحان آنلاین به جای دیگران، یک پراید صفر خریده بود صحبت میکرد؛ :گفت خیلی زبل و تیزه کی تو همچین بحران اقتصادی میتونه اینجوری پول دربیاره.
بماند که شانس آوردم آن موقع هنوز قیمت پراید نجومی نشده بود و گرنه با تأکید بیشتر و احتمالاً تن صدای بالاتری من را مورد خطاب قرار میداد. وقتی از زندگیام میزدم تا کارم کیفیت بالاتری داشته باشد، وقتی بهانههای همراه با اشک دانشجویان برای درخواست نمره را باور میکردم وقتی با هر نقدی خود را به بهتر شدن متعهد میکردم، وقتی موقعیتهایی که ماهها برای آن تلاش کرده بودم را با بهانه از من میگرفتند و … در همه این لحظات زبل بودن در چشمهایم نگاه میکرد به من میخندید، پرچم پیروزیاش را تکان میداد و هورا میکشید.
زبل بودن در جامعه دانشگاهی ما پرسه میزد و از حرم نفسهایش، کارمندی نمونه میشد که سر دانشجویان تحصیلات تکمیلی داد میزد، استادی ارتقا پیدا میکرد که ترجمه و حل تمرین دانشجویان را به نام خود چاپ میکرد، دانشجویی حق التدریس میگرفت که پست استادش بر سواد ناچیز دانشجویش میچربید، به کسی استاد گفته میشد که در سکوت اتاقش چای میخورد و دانشجویش به خاطر فشارهای روانی وارده از طرف ،او، خودکشی میکرد و … .
باز هم بماند که جامعه ما جامعه دانشگاهی بود و آن، «بیرون زبل پلاس بودن» و نسخههای با کیفیتتری از آن حکمرانی میکرد. به نظر میرسد باید آرزوی این را داشته باشیم که زبل بودن را بیاموزیم و به جامعه تسری دهیم تا همه زبل شوند. کمترین نتیجه آن احساس خوشحالی، موفقیت و بزرگی است. چیزهایی که در جامعه ما کم یابند و به شدت به آنها نیاز داریم. جامعه ای شاد و موفق که در آن هر «فرد» با «فرد» یا «افراد دیگر» کاری ندارد و سرش به کار خود گرم است؛ بدون شک جامعهای آرمانی و ایده ال .است اما مسئله اینجاست؛ با این همه زبل چرا ما واقعاً شاد نیستیم؟
همه فرمولها و معادلات در ستاند، اما چرا به حل مسئله منجر نمیشوند؟ شاید به خیال ضعیفتر کردن فرضیات برای اثبات سادهتر قضیه وجودیمان؛ فرضی را حذف کردهایم که اساسیترین بوده و با وجود درست بودن تمام فرضیات دیگر عدم وجود آن یک فرض ما را به هیچ اثباتی نمیرساند اما آن فرض چیست؟ چه چیزی به غیاب رفته که تنها رویت پذیر کردن،آ ن ما را به حل مسئه میرساند؟ نمیدانم میتوان پای امر اخلاقی و فک و فامیل آن را بدون مقدمه چینی به این موضوع باز کرد و آن را در جایگاه فرض حذف شده گذاشت یا نه، اما بدون شک یکی از گزینههای ما برای پر کردن جای خالی است. مگر نه اینکه انسان یکی از گزینههای ما برای پر کردن جای خالی است.
مگر نه اینکه انسان اخلاقمدار، اخلاق را بر موفقیت ترجیح میدهد و موفقیت بر خلاف اخلاق، همیشه شادی پایدار را با خود به همراه نمی آورد؟ هرچند ممکن است پرسیده شود که چه کسی گفته جامعه دانشگاهیان باید اخلاق مدار باشند و کسی دیگر بگوید تازه چه برسد به جامعه بیرون از دانشگاه!
به نظر میرسد سوالی که از ابتدا تا انتهای تمام مسیرهایمان باید از خود بپرسیم این است؛ زمان مرور دستاوردهایمان آیا با نازک کردن پشت چشم هایمان خندهای سر میدهیم و بر زبل بودن خود میبالیم؟ یا بعد از کمی فکر کردن به مسیر آمده؛ شوق چشمهایمان ترجمه کننده شادی واقعی است؟
اخلاق علمی نوشته فریبرز همزهای فصلنامه جامعه شناسی ریاضی؛ دانشگاه رازی، سال دوم، شماره 3 سال 1400
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.